ســوره ضُحـى [نور و روشنائى] (آغـاز روز)
سوره ضحى، آخرین سوره اى است که داراى دو سوگند پى در پى است. طبق بعضى از روایات وقتى پیامبر(ص) بر اثر تأخیر و انقطاع موقت وحى ناراحت بود و زبان دشمنان نیز باز شده بود این سوره نازل شد و همچون باران بر قلب پاک پیامبر(ص) نشست.
مدّتى جبرئیل امین بر پیامبر خدا نازل نشد، و آن حضرت وحى الهى دریافت نکرد. این مدّت را 15 روز یا کمتر یا بیشتر تا 40 روز گفته اند. دشمنان اسلام، و مشرکان مکّه این مطلب را بهانه کرده، و بر علیه حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) سم پاشى کردند. گفتند: «قطع وحى دلیل بر خشم و غضب خداوند نسبت به پیامبر مسلمانان، و عدم رضایت پروردگار از اوست!».
این سخنان بى اساس در سرتاسر مکّه پخش شد. و بدین وسیله مسلمانان و پیامبر اسلام تحت فشار قرار گرفتند. خداوند متعال براى دفع این اتّهام، و شکستن توطئه بت پرستان، آیات سوره ضحى را نازل کرد که پروردگارت تو را رها نکرده، و از تو خشمگین نیست.
دانشمندان و مفسّران دو علّت براى قطع موقّت وحى بیان کرده اند:
الف) همه بفهمند آنچه پیامبر مى گوید از خودش نیست، بلکه از سوى خداست، که به وسیله پیک وحى بر او نازل مى شود. ضمناً بهانه برخى از مشرکان که گاه تقاضاهاى نامعقولى داشتند قطع مى شد. مثل اینکه به آن حضرت مى گفتند: چرا یک مرتبه تمام قرآن را بر مردم نمى خوانى؟ پاسخ این سؤال با توجّه به قطع وحى روشن شد، که تا چیزى بر آن حضرت وحى نشود، او نمى تواند براى مردم مطلبى بیان کند.
ب) گروهى از دانشمندان یهود خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسیدند تا با سؤالاتى آن حضرت را بیازمایند. آنها دو سؤال پیچیده تاریخى، و یک سؤال علمى فلسفى به شرح زیر مطرح کردند:
1. حقیقت و ماهیّت روح چیست؟
2. ذوالقرنین که بود؟ برنامه اش چه بود؟
3. اصحاب کهف چه کسانى بودند؟ و عاقبت آنها چه شد؟ پاسخ این سؤال اهمیّت فراوانى داشت، چون حادثه اى بود که پس از نزول تورات و انجیل رخ داد، و اثرى از آن در آن دو کتاب نبود.
طبق روایات، حضرت رسول بدون آنکه انشاءالله بگوید، به آنها وعده کرد که روز بعد پاسخ هر سه سؤال آنها را بدهد. خداوند براى ترک إن شاءالله 15 تا 40 روز وحى را قطع کرد، تا به همه مسلمانان یادآورى کند که تمام کارها با مشیّت و اراده او انجام خواهد شد. اگر اراده اش بر انجام کارى تعلّق نگیرد انجام نخواهد شد.
این داستان به ما مى آموزد که فقط به دامان لطف او دست توسّل بزنیم، و خود را در هیچ کارى مستقل ندانیم. سنّت بدى در هواپیمایى جمهورى اسلامى ایران بود و آن اینکه هنگام فرود هواپیما سر میهماندار ضمن خسته نباشید، و تشکّر از مسافران، بدون آنکه إن شاءالله بگوید به آنها خبر مى داد که چند دقیقه دیگر به سلامت فرود خواهند آمد. ولى اخیراً بحمدالله و به برکت حکومت اسلامى با اضافه کردن جمله زیباى إن شاءالله، این کار انجام مى شود.
خلاصه اینکه تأخیر در ابلاغ وحى درسى شد براى همه مسلمانان، که مشیّت و خواست و اراده خداوند را در تمام برنامه ها و وعده ها و کارها در نظر داشته باشند.
این سوره با دو سوگند آغاز میشود. سپس به پیامبر بشارت مى دهد که خدا هرگز تو را رها نساخته است و به او نوید مى دهد که خداوند آنقدر به او عطا مى کند که خشنود شود و در آخرین مرحله گذشته زندگانى پیامبر را در نظر او مجسم مى سازد که خداوند چگونه او را همیشه مشمول انواع رحمت خود قرار داده و در سخت ترین لحظات زندگى حمایتش نموده است.
«والضّحى» اوّلین سوگند، سوگند به ضحى است. ضحى تمام روز نیست، بلکه قسمتى از روز است که آفتاب در زمین گسترده شده، و سراسر زمین را فرا مى گیرد. یعنى هنگامى که دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته باشد.
«وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى» دومین سوگند، سوگند به شب است، البتّه نه تمام شب، بلکه آن هنگام که تاریکى شب سراسر کره زمین را فرا مى گیرد، و به دنبال آن آرامش ارزانى زمینیان مى گردد. «سَجِىّ» از ماده «سُجُوّ» دو معنا دارد: 1. آرامش. 2. گسترش، و این دو ملازم یکدیگرند. هنگامى که تاریکى گسترش یابد و کره زمین را فرا گیرد، آرامش نیز حکمفرما خواهد شد.
چرا به پاسى از روز و پاسى از شب قسم یاد شده است؟ زیرا شب و روز از نعمتهاى الهى است، که اگر هر یک از آنها نباشد، ادامه حیات امکانپذیر نخواهد بود. اگر همواره روز باشد و در پى آن شب نیاید تمام موجودات زنده بر اثر شدّت حرارت و گرما نابود خواهند شد. واگر همواره شب باشد، و روز در پى آن نیاید تمام موجودات زنده بر اثر سرما منجمد شده، از بین مى روند.
همان گونه که قبلا نیز گفته شد روزهاى کره ماه معادل چهارده شبانه روز کره زمین، و شبهاى آن نیز معادل چهارده شبانه روز کره خاکى ماست. یعنى هر شبانه روز کره ماه، تقریباً معادل یک ماه کره خاکى ماست. بدین جهت در نیمه شب کره ماه همه چیز به حالت انجماد در مى آید، و در نیمه روز آن همه چیز در حال غلیان و جوشش است.
شب و روز از نعمتهاى بى بدیل الهى است، ولى سرحدّ کمال آن همان است که در سوره ضحى آمده است. یعنى روز وقتى که ضُحى باشد نعمت کامل است، زیرا هنگامى که دو سه ساعت از طلوع آفتاب مى گذرد هم روشنایى سراسر جهان را فرا مى گیرد و هم گرماى متعادلى به همه موجودات مى رسد. در زمستان گرماى آن ساعت سردى روز را به شدّت مى کاهد و در تابستان گرماى آن ساعت قابل تحمّل است. همان گونه که شب زمانى به کمال مى رسد که دو سه ساعت از آغاز آن بگذرد، و تاریکى همه جا را فرا گیرد، و سر و صداهاى ناشى از فعالیّتهاى روزانه تدریجاً فرو نشیند، و آمد و شدهاى ابتداى شب قطع گردد، و آرامش و آسایش کامل براى استراحت فراهم گردد.
کلمه ضحی به طوری که در مفردات آمده به معنای گسترده شدن نور خورشید است ولی بعدها آن زمانی را که نور خورشید گسترده میشود نیز ضحی نامیدند.
ضحى به معنى اوائل روز است آن موقعى که خورشید در آسمان بالابیاید و نور آن بر همه جا مسلط شود، و این در حقیقت بهترین موقع روز است، و به تعبیر بعضى در حکم فصل جوانى است، در تابستان هوا هنوز گرم نشده ، و در زمستان سرماى هوا شکسته شده است، و روح و جان انسان در این موقع آماده هر گونه فعالیت است.
به قسمتهاى اول روز (تقریباً ربع اول روز) که آفتاب گسترده مىشود «ضحى» مىگویند. سوگند به وقتى که خورشید نور مىگستراند. و سوگند به شب آنگاه که پرده مىافکند. یا آنگاه که آرام مىگیرد. قسم به این دو چیز نکتهاى دارد و آن این است که در اینجا به اوایل روز و طلوع خورشید و به شب سوگند مىخورد، براى اینکه آن حالت پیغمبر که خورشید وحى بر او ظاهر شد و بعد چهره خودش را پنهان کرد، شبیه است به آشکار شدن خورشید ظاهرى و جسمانى و بعد، آمدن شب. کأ نه مىفرماید: سوگند به ضحاى وحى و طلوع وحى بر تو و سوگند به مخفى شدن وحى از تو. در حقیقت، اینجا مىخواهد این نکته به پیغمبر اکرم گفته شود که مسأله زدن برق وحى و بعد نزدن این برق و اینکه مدتى تو منقطع از وحى بمانى ربطى به این مسأله ندارد که خدا تو را شایسته ندیده باشد، رها کرده و مورد غضب قرار داده باشد، بلکه این حسابى دارد؛ همانطور که در عالم ماده و جسمانى اگر خورشید طلوع مىکند و بعد شب مىآید، شب علامت غضب نیست، بلکه این شب هم در کنار آن روز لازم است، این انقطاع وحى و این شب روحى، براى تو امرى لازم و ضرورى بوده است و باید چنین چیزى واقع مىشده است: چون پرده مىافکند آرام مىگیرد.)
«سجى» از ماده «سجو» ( بر وزن سرد ، و بر وزن غلو )در اصل به معنى سکون و آرامش است و آنچه در شب مهم است همان آرامش است که بر آن حکمفرماست و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مى برد و براى تلاش و کوشش فردا و فرداها آماده مى سازد و از این نظر نعمت بسیار مهمى است که شایسته است سوگند به آن یاد شود.
مصدر سجو که فعل سجی مشتق از آن است ، وقتی در کلمه لیل استعمال میشود ، معنای سکونت و آرامش شب را میدهد ، پس سجو اللیل آن هنگامی است که ظلمت شب همه جا را فرا گیرد.
«ضحى» بسان «وحى الهى» و «لیل» همانند «قطع موقّت وحى» است. چرا که شب به طور موقّت روز را قطع مى کند، و در پى آن روز مجدّداً مى آید. و همان گونه که روز و شب و به تعبیر دیگر ضحى و قطع موقّت آن از نعمتهاى پروردگار است، وحى الهى و قطع موقّت و کوتاه مدّت آن نیز از نعمتهاى بزرگ خداوند است.
قسم به روز هنگامى که جهانگیر مى شود، و سوگند به شب آنگاه که تاریکى اش همه جا را فرا مى گیرد، که برخلاف آنچه بت پرستان و مشرکان و دشمنانت مى گویند، ما تو را رها نکرده، و بر تو خشم نکرده ایم، بلکه در قطع وحى الهى در کوتاه مدّت نیز مصلحت و حکمتى نهفته، که به نفع تو و مسلمانان است.
همانطور که در سوره نحل بیان شد نعمتهاى خداوند آنقدر زیاد و داراى ظرافت و ویژگى خاصى است که اگر نبود این اشارات و سوگندهاى خداوند شاید هیچگاه انسانها حتى نامى از آن نمى بردند چه رسد به اینکه بخواهند آنرا نعمتى پرگهر و با اهمیت بدانند و در آن تعمق نمایند.
و از این جهت که خداوند یک یک آنچه را که ما همه روزه آنرا احساس مى کنیم و مى بینیم و یا مى شنویم برمى شمارد تا بر همگان حجت تمام شود که اینها همه نعمات خداوند است براى راحتى و استفاده انسان که درنهایت کسى را جز خداوند متعال ستایش نگردد.
میان این دو قَسَم و محتواى آیه شباهت و رابطه نزدیکى وجود دارد. روز همچون نزول وحى بر قلب پاک پیامبر است و شب همچون انقطاع موقت وحى که آن نیز در بعضى از مقاطع لازم است.
و اینکه اگر شب همه جا تاریک میشود و سکوتى است، به دنبال آن روز است و تلاش و فعالیت و این نیست که همیشه در تاریکى باشید و اگر این سکوت پیش مى آید براى استفاده هایى است که براى انسان لازم است که این خود یکى دیگر از نعمتهاى خداوند است که شاید تعبیرى باشد بر اینکه اگر وحى تا مدتى از پیغمبر قطع گردید نه به دلیل این بوده که خداوند او را فراموش کرده باشد بلکه حکمت هائى است همچون آمدن روز روشن به دنبال شب تیره.
و این هم در نوع خود یکى دیگر از نعمتهاى خداوند بارى تعالى است که بازگو کردن نعمت گاه با زبان است وگاه با عمل و گاه با اشاره و استعاره. به هر صورت که باشد آنچه را که خداوند بخشیده است انسان بایستى همه را بازگو کند.
لذا آنچه از تعبیر این سوره برآمد و ارتباط آن با مدت زمانى که وحى بر پیغمبر قطع شد و اینکه دستورات مهمى که در این سوره صادر شده است بى ربط با عنوان این سوره نیست که البته درک آن براى انسانهاى صاحب خرد و با ایمان سخت نخواهد بود.
بنابراین این سوره به نام یکى دیگر از نعمتهاى خداوند یعنى «ضُحى» به معنى آغاز روز نامگذارى شده است.
برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید