ســوره تکـاثـر [افتخار به زیادى ثروت و عزّت] (افـزون خـواهـى)
این سوره نخست سرزنش وملامت افرادى را که بر اساس یک سرى مطالب موهوم بر یکدیگر تفاخر مى کنند بیان مى کند و سپس هشدارى نسبت به معاد و قیامت و آتش دوزخ و سرانجام هشدارى در زمینه مسأله سؤال و بازپرسى ازنعمتها مى دهد. به عبارت دیگر این سوره مردم را به شدت توبیخ مى کند بر اینکه با «تکاثر» ورزیدن و کورس گذاشتن در جمع مال و اولاد و یاوران بایکدیگر از خداى تعالى واز سعادت واقعى خود بى خبر مى مانند و از تبعات و آثار سوء حزن آور این سرگرمى غفلت مى ورزند و نتیجه این افزون طلبى و تفاخر که آنها خود را به آن سرگرم کردند چیزى جز ازخدا غافل شدن را به دنبال ندارد که غفلت از خداوند سرآغاز همه بدبختیهاست .
کلمه «تکاثر» و «مکاثره» که اولى مصدر باب تفاعل و دومى باب مفاعله است، هر دو به معناى آن است که جمعى در کثرت مال و اولاد و عزت با یکدیگر مبارات و مفاخره کنند. و این را یادآور مى کند که تکاثر و مفاخرت انسان در داشتن مال و زینت دنیا و مسابقه گذاشتنشان در جمع، انسان را از آنچه واجب بوده بازداشته است و آن عبارتست از ذکر خدا و در نتیجه عمرى را به غفلت گذرانده تا اینکه مرگ فرا رسد.
«دو لغت در اینجا باید معنی بشود: یکی لغت «اَلْهی» که از ماده «لهو» است، دیگر «تکاثر» که از ماده «کثرت» است.
اما «لهو» به معنای بازدارندگی است. البته ما دو جور بازدارندگی داریم: یک بازدارندگی عملی، مثل اینکه انسان از راهی می رود، فردی بیاید جلوی او را بگیرد و انسان را باز دارد. این را «لهو» نمی گویند. «لهو» بازدارندگی فکری و روحی است؛ یعنی موجبات سرگرم کنندگی که انسان را از مقصدش باز بدارد. مثل اینکه انسان می خواهد به جایی برود، مقصدی دارد، بعد چشمش به منظره ای بیفتد، سرش گرم تماشای آن بشود یا سرش گرم گوش دادن به سخنی بشود، یک وقت به خود بیاید ببیند که از مقصد بازمانده، کسی هم جلویش را نگرفته ولی از درونش بازداشته شده است.
اگر یک امر مشغول کننده ای که خصلت و اثرش فقط سرگرم کنندگی است انسان را از مقصد و راهش باز دارد، این را «لهو» می گویند؛ امری که اثرش فقط و فقط سرگرم کنندگی و مشغول کنندگی ذهن است و بس، و اصلا خصلتی و خاصیتی غیر از این ندارد. این تعریف را درست توجه کنید، آن وقت می فهمید که چرا اسلام با لهو مطلقا مبارزه می کند. اموری که خاصیت آن فقط و فقط سرگرم کردن است؛ اگر مردم حسنی برای آن فرض می کنند این است که مدتی آنها را سرگرم می کند و از مسائل جدی باز می دارد. بسیاری از چیزها در میان مردم پیدا شده فقط برای همین امر. حال یا از ناحیه افرادی بر افراد دیگری تحمیل می شود و یا خودشان بدبختانه انتخاب می کنند. معمولا انتخاب مسکِرات برای همین است. خیلی افراد به این دلیل به سوی مسکرات می روند که مسکرات، ولو یک مدت موقت، اینها را از فکرهای جدی باز بدارد؛ و مخدِّرات به طور کلی از این قبیل است.
پس در عالم اموری وجود دارد که خصلتش فقط این است که انسان را به خود مشغول و سرگرم می کند و هیچ خصلت دیگری ندارد. لذا لهو عبارت است از بازداشتن ولی نه هر بازداشتنی، بلکه بازداشتن روانی و روحی نه جسمی و مادی؛ یعنی اموری که این قدرت را دارند که انسان را آنقدر به خود سرگرم کنند که کار و زندگی اش و کارهای حسابی و جدی اش یادش برود.
«أَلْهاکُمُ» یعنی شما را بازداشته به طوری که به خود سرگرم کرده است؛ چه؟ تکاثُر. اینجا صحبتِ این نیست که قمار یا شراب یا موسیقی و یا امثالهم شما را سرگرم کرده، بلکه می فرماید تکاثر شما را سرگرم کرده است. تکاثر یعنی افزون طلبی و بلکه رقابت در افزون طلبی.
انسان یک فطرت خدادادی دارد که سرمایه بزرگ انسان است و خصلت سرمایه بزرگ این است که همین طوری که برای انسان امکانات بزرگ به وجود می آورد و ممکن است سودهای بزرگ را برای او تأمین کند، ورشکستگی اش هم خیلی بزرگ است. یک آدمی که تمام سرمایه اش پنجاه هزار تومان است او هیچ وقت ده میلیون ورشکست نمی شود. ولی آدمی که سرمایه اش ده میلیون است، ده میلیون یا بیست میلیون ورشکست می شود.
انسان فطرت کمال جویی دارد و این سرمایه بزرگی است و باید هم باشد. کمال جویی انسان این است که واقعیت و حقیقت خودش را افزایش بدهد، خودش را و آنچه که خود واقعی اش هست نمو و رشد بدهد. اصل معنای تزکیه رشد دادن است، رشد دادنِ توأم با پاکی از آلودگیها. و لذا پیغمبر(ص) آمده که جامعه را تزکیه کند یعنی رشد بدهد و کمال ببخشد.
اما انسان خیلی وقتها عوضی می گیرد، افزونیِ در یک چیز دیگر را با افزونیِ در خودش اشتباه می کند. خیال می کند اگر مال و ثروتش افزون شد و او هم یک رابطه قراردادی مالکیت داشت، اگر یک صندوق، سند مالکیت را در کنار دست خودش داشت، املاک فراوان داشت، حسابهای بانکی زیادی داشت، اوست که رشد کرده و بزرگ و گُنده شده؛ نمی داند که خودش حقیر مانده به قدر موش، از موش هم حقیرتر. ولی مالْ زیاد است؛ افتخار می کند که منم که این ثروت اینقدر زیاد است! بسیار خوب گوسفند خیلی زیاد است، تو چه؟ تو چقدر زیادی؟ هیچ. شتر خیلی زیاد است، تو چه؟ اتومبیل خیلی زیاد است؟ تو چه؟ خانه خیلی زیاد است، تو چه؟ یعنی ثروت را با خودش اشتباه می کند.
افزایشِ در امری جدا و بیرون و بیگانه با خودش را با افزایش واقعی خودش اشتباه می کند. ثروت که جزء واقعیت انسان نیست. ثروت با انسان فقط یک رابطه و اضافه ای پیدا می کند، تازه اضافه اش هم قراردادی است. معنایش نوشتن یک محضر است که در یک دفتر ثبت شود و یک امضائی هم شده باشد، یعنی یک امر قراردادی؛ به دلیل اینکه انسان وقتی که [از این دنیا] رفت آیا یک ذره از آن ثروت با او می رود؟ هرگز.
پس کثرت و افزونی اگر افزونی خود و واقعیت خود انسان [باشد امری پسندیده است.] مثلا علم، افزونی خود انسان است. آدمی که عالم می شود او بر خودش افزوده. ایمان هرچه که قویتر باشد بر خود انسان افزوده شده. ملکات فاضله هر اندازه انسان بیشتر داشته باشد بر خودش افزوده. درباره اینها کسی نمی گوید تو حقیر بمان؛ ولی تو برعکس، به جای اینکه خود را افزایش بدهی، خود را حقیر نگه می داری، بیگانه با خود را داری افزایش می دهی و به آن هم افتخار می کنی، می گویی من از فلان کس خیلی بالاترم برای اینکه ثروتی که به نام من ثبت شده از ثروتی که به نام او ثبت شده بیشتر است. فرزندان و تکاثرِ در اولاد هم همین طور است. اولاد زیاد هم انسان داشته باشد چه اثری به حال او دارد مادام که خودش در شخصیت خودش کمال نیافته باشد؟ و لهذا قرآن افتخار به کثرت مال و کثرت اولاد هردو را با یکدیگر می کوبد.
این فزون طلبی و افتخارِ به افزون داشتن و روی یکدیگر انباشتن، شما را به خود سرگرم کرد و کرد تا زیارت کردید جناب قبرستان را؛ یعنی تا آن لحظه ای که سرتان- به اصطلاح معروف- به سنگ لحد خورد. یعنی غفلت تا کی؟ ! سرگرمی تا کی؟ ! آدم تا کی سرگرم اموری باشد که بازدارنده اند و او را از خودش غافل کرده اند؟!
این است که تکاثر، ثروت افزون کردن و بعد افتخار کردن و خود را بزرگ دیدن و زیاد دیدن به اعتبار اینکه ثروت خیلی زیاد است، یکی از آن لهوهای دنیاست، به اندازه ای که شراب لهو است، به اندازه ای که قمار لهو است، به اندازه ای که موسیقی لهو است و به اندازه ای که هر نوع لهوی در دنیا لهو است؛ یعنی یک امر سرگرم کننده بازدارنده و غافل کننده انسان.» (مجموعه آثار شهید مطهری. ج28، ص: 740)
بنابراین انسان آفریده شده است با یک هدف نهائى که همان سعادت اوست و منتهى درجه کمال او تقرب عبودیت به درگاه خداوند است و خداى سبحان تمامى آنچه که ما به سعادت اوست خلق کرده و آن عبارت است از همه نعمتهاى ظاهرى و باطنى.
پس استعمال این نعمت ها به طریق خدا پسندانه است که انسان را به غایت مطلوبش مى رساند و استعمال آنها به طور دل خواه و بدون در نظر گرفتن اینکه این نعمتها وسیله اند و نه هدف، گمراهى و بریدن از هدف را به دنبال دارد.
لذا با توجه به محتواى سوره و معنى آن و نهى زیاده طلبى در موارد فوق این سوره بنام «تکاثر» به معنى افزون خواهى نام نهاده شده است.
برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید
::تاریخ : ۱۵ بهمن ماه سال 1391 | 1:55 PM | توسط : علیرضا ماجدی نیا::