سوره حِجر (نام سرزمین قوم ثمود)
در این سوره با توجه به اینکه به موارد معاد، کیفر بدکاران بشارت و اندرزهای مؤثر و تهدیدهای کوبنده و تشویق های جالب و دعوت از پیامبران به مقاومت و دلـداری در برابر توطئه اشـاره شده است مجدداً اشـاره به سرگذشت اقوامی همچون قوم لوط و صالح و شعیب شده است. آن چه که در این سوره تازگی دارد و تا کنون یاد نشده بوده، سرگذشت اصحاب «حجر» است.
نام این سوره از آیه هشتادم که در باره اصحاب «حجر» ( قوم صالح) سخن می گوید انتخاب شده است. چرا که در این سوره پنج آیه در باره اصحاب حجر نیز ذکر شده است و تنها سوره ای است که از قوم صالح به عنوان « اصحاب حجر» نام می برد.
«حجر» نام سرزمینی است که قوم ثمود در آن سکونت داشتند. این قوم نیز همانند دیگر اقوام سرکش بودند و زندگی مرفهی داشتند و پیامبر بزرگ آنان حضرت صالح (ع) بودند. اصحاب حجر نیز فرستاده خدا را یعنی حضرت صالح (ع) را تکذیب کردند و از آنجا که برنامه و هدف پیامبران آنچنان به یکدیگر پیوستگی دارد، تکذیب یکی از آن ها تکذیب همه آن ها ست و با تکذیب پیامبر خود نافرمانی خدا را نموده و در نهایت به عذاب الهی گرفتار شدند.
اما «اصحاب حجر»، همان قوم سرکشی که در سرزمینی به نام حجر زندگی مرفهی داشتند و پیامبر بزرگشان «صالح (ع)» برای هدایت آن ها مبعوث شد ده بود. اصحاب حجر فرستادگان خدا را تکذیب کردند. در اینکه این شهر در کجا واقع شده بود بعضی مفسران و مورخان چنین نگاشته اند که شهری بود در مسیر کاروان مدینه و شام در یک منزلی وادی القری و در جنوب تیمه و امروز تقریباً اثری از آن نیست. می گویند این شهر در گذشته یکی از شهرهای تجاری عربستان بوده و تا آنجا اهمیت داشته که «بطلمیوس» در نوشته هایس به عنوان یک شهر تجاری از آن نام برده است و «پلین» جفرافی دان رومی از آن به نام «حجری» یاد می کند. در روایتی آمده است که در سال نهم هجرت که پیامبر (ص) برای دفع سپاه روم به تبوک لشکر کشی کرد سربازان اسلام می خواستند در این منزل توقفی کنند، پیامبر (ص) مانع آن ها شدند و فرمودند: اینجا همان منطقه قوم ثمود است که عذاب الهی بر آن ها فرود آمد. این نکته نیز قابل توجه است که قرآن در مورد اصحاب الحجر و همچنین در مورد قوم نوح و قوم شعیب و قوم لوط در آیات سوره شعراء به ترتیب در آیه 105، 123 و 160 و بعضی دیگر از اقوام پیشین می گوید، آن ها پیامبران را تکذیب کردند در حالی که ظاهرامر چنین نشان می دهد که هر کدام یک پیامبر بیشتر نداشتند و تنها او را تکذیب کردند. این تعبیر شاید به خاطر آن است که برنامه و هدف پیامبران، آنچنان با یکدیگر پیوستگی دارد که تکذیب یکی از آن ها تکذیب همه آن ها خواهد بود. این احتمال را نیز داده اند که این اقوام پیامبران متعددی داشته اند که از میان آنها یک نفر سرشناس تر و معروف تر بود، ولی این تفسیر صحیح تر به نظر می رسد. به هر حال قرآن در باره اصحاب الحجر چنین می گوید که ما آیات خود را برای آنها فرستادیم ولی آنها از آن روی برگرداندند. تعبیر به اعراض (روی برگرداندن) نشان می دهد که آنها حتی حاضر نبودند این آیات را بشنوند و یا به آن نظر بیفکنند.اما به عکس در کار زندگی دنیایشان آنقدر سخت کوش بودندکه برای خود خانه های امن و امانی در دل کوه ها می تراشیدند. و این نشان می دهد که اولاً منطقه آن ها یک منطقه کوهستانی بوده، ثانیاً تمدن مادی پیشرفت هایی داشتند که به آن ها امکان می داد در درون کوه ها خانه های امن تهیه کنند که در برابر طوفان ها و سیل و حتی زلزله ها کاملاً مقاومت داشته باشد. عجیب است که انسان برای چند روز زندگی دنیا این همه محکم کاری می کند ولی برای زندگی جاویدان و ابدیش آنچنان سهل انگاراست که حتی حاضر به شنیدن سخن خدا و نظر افکندن در آیات او نیست! چه انتظاری در باره چنین قومی می توان داشت جز این که طبق قانون انتخاب اصلح الهی و ندادن حق ادامه حیات به اقوامی که به کلی فاسد و مفسد می شوند، بلای نابود کننده بر سر آن ها فرود آید و نابودشان سازد. لذا قرآن می گوید: سر انجام صیحه آسمانی صبحگاهان دامانشان را گرفت. این صیحه صدای صاعقه مرگباری بوده که بر خانه های آن ها فرود آمد و آنچنان کوبنده و تکان دهنده و وحشتناک بود که اجساد بی جانشان را به روی زمین افکند. نه آن کوه های سر به آسمان کشیده و نه آن خانه های امن و امان و نه اندام نیرومند این قوم سرکش و نه ثروت سرشار، هیچ کدام نتوانستند در برابر عذاب الهی مقاومت کنند، لذا در پایان داستان می فرماید: آنچه را به دست آورده بودند آنان را از عذاب الهی نجات نداد.
حضرت صالح (ع) که هادی و راهنمای مهربانی همچون یک برادر بود برتری جویی و منافع مادی در نظر نداشت، و به همین جهت قرآن او را تعبیر به «اخوهم» کرده، دعوت خود را مانند همه انبیاء الهی از تقوی و احساس مسئولیت آغاز کرد. سپس برای معرفی خویش می گوید: من برای شما فرستاده امینم و سوابق من در میان شما شاهد گویای این مدعاست. بنابراین تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید که جز رضای خدا و خیر و سعادت شما چیزی برای من مطرح نیست. و به همین دلیل من مزد پاداشی در برابر دعوت از شما نمی طلبم و چشم داشتی از شما ندارم . حضرت صالح(ع) در ادامه دعوت خود انگشت روی نقطههای حساس و قابل انتقاد زندگی آنها گذارده و آنان را در یک محاکمه وجدانی محکوم می کند. می گوید: آیا شما چنین تصور می کنید که همیشه در نهایت امنیت در این ناز و نعمت خواهید ماند؟ آیا چنین می پندارید که این زندگی مادی و غفلت زا جاودانی است و دست مرگ و انتقام و کیفر گریبانتان را نخواهد گرفت؟ سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل جمله سربسته گذشته خود را چنین تشریح می کند: شما گمان می کنید در این باغ ها و چشمه ها در این زراعت ها و نخلها که میوههای شیرین و شاداب رسیده دارند برای همیشه خواهید ماند؟ سپس به خانههای محکم و مرفه آنان پرداخته میگوید: شما از کوهها خانههایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید. که منظور شادی توأم با بی خبری و هواپرستی است. قوم عاد همچنان بر خودخواهی و مقام پرستی و خودنمایی و مقام پرستی و خود نمایی تکیه داشتند. در حالی که قوم ثمود بیشتر اسیر شکم و زندگی مرفه و پرناز و نعمت بودند، ولی هر دو در یک سرنوشت شوم اشتراک پیدا کردند که دعوت انبیاء را برای بیرون آمدن از زندان خود پرستی و رسیدن به خداپرستی زیر پا گذاشتند و به کیفر اعمالشان رسیدند. حضرت صالح بعد از ذکر این انتقادها به قسمت دیگری از دعوتش می پردازد و به آن ها هشدار می دهد: از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید مرا اطاعت کنیدو فرمان مسرفان را اطاعت نکنید همانا که در زمین فساد می کنند و هرگز اصلاح نمی کنند. می دانیم اسراف همان تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است. این نیز روشن است که در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حد، موجب فساد و از هم گسیختگی می شود. و به تعبیر دیگر سر چشمه فساد اسراف است و نتیجه اسراف فساد. البته باید توجه داشت که اسراف معنی گسترده ای دارد، گاه در مسائل ساده ای مانند خوردن و آشامیدن و گاه در انتقام گیری و قصاص بیش از حد. و گاه در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه و گاه در داوری کردن و قضاوت نمودنی که منجر به کذب و دروغ می شودو گاه در اعتقادات که منتهی به شک و تردید می شود و گاه به معنی برتری جویی و استکبار و استثمار آمده است و بالاخره گاه به معنی هر گونه گناه آمده است. لذا رابطه اسراف و فساد به خوبی آشکار می شود. به گفته علامه طباطبایی عالم هستی یک پارچه نظم و صلاح است و حتی با تضادی که احیاناً در میاناجزای آن دیده می شود تألیف و التیام و هماهنگی فراوان دارد، این نظام به سوی اهداف صالحی در جریان است و برای هر یک از اجزای خود خط سیری تعیین می کند حال اگر یکی از اجزا از مدار خود خارج شود و راه فساد را پیش گیرد، میان آن و سایر اجزای این جهان درگیری ایجاد می شود، اگر توانستند این جزء نامنظم اسراف کار را به مدار اصلیش باز گردانند چه بهتر، و الا نابودش می کنند تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد.
انسان که یکی از اجزای این عالم هستی است از این قانون عمومی مستثنی نیست اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حرکت کند و هماهنگ نظام هستی باشد به هدف سعادت بخش که برای او مقدر شده است می رسد اما اگر از حد خود تجاوز کند و قدم در جاده فساد در ارض بگذارد نخست خداوند او را گوشمالی داده و با حوادث سخت و دردناک او را هشدار می دهد، اما اگر این هم مؤثر بیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانید خداوند با عذاب استیصال صفحه زمین را از لوث وجود چنین کسانی پاکسازی می کند و اینجا روشن می شود که چرا خداوند اسراف را با فساد در ارض و عدم اصلاح هماهنگ ذکر کرده است. بنابراین حضرت صالح (ع) منطق مستدل و خیر خواهانه خود را به قومش اعلام کرد اما منطق قوم در برابر او چه بود؟ آنها گفتند : ای صالح تو مسحور شده ای و عقل خود را از دست داده ای لذا سخنان ناموزون می گویی. از این گذشته تو فقط بشری همچون مایی و هیچ عقلی اجازه نمی دهد از انسانی همچون خودمان اطاعت کنیم. آنها معتقد بودند که ساحران گاه از طریق سحر، عقل و هوش افراد را از کار می اندازند. این سخن را نه تنها به حضرت صالح(ع) که به گروهی از دیگر پیامبران نیز این تهمت را وارد ساختند، حتی به پیامبر اسلام(ص) نیز این مطلب بیان شد.
آنها عقل را در این می دیدند که انسان همرنگ محیط باشد، نان به نرخ روز بخورد و خود را با همه مفاسد تطبیق دهد، اگر مردی الهی و انقلابی برای ریختن عقاید و نظام قاسد قیام می کرد طبق این منطق او را دیوانه و مجنون و مسحور می خواندند. فلذا این گروه سرکش نه به خاطر حق طلبی که به خاطر بهانه جویی تقاضای معجره کردندو باید به آنها اتمام حجت می شد. لذا حضرت صالح(ع) به دستور خداوند گفت: این ناقه ای است که برای او سهمی از آب قریه است و برای شما سهم روز معینی . ناقه به معنی شتر ماده است و قرآن در باره خصوصیات این شتر که وضع اعجاب آمیزی داشته سر بسته سخن گفته است و ویژگی های آن را نشمرده است ولی می دانیم یک شتر عادی و معمولی نبوده است. به گفته جمعی از مفسرین این ناقه به طرز معجزه آسایی از دل کوه برآمد و از ویژگی های آن این بود که یک روز آب آبادی را به خود تخصیص میداد و مینوشید.
(البته خصوصیات دیگری نیز در پاره ای از روایات در باره آن گفته شده است) . به هر حال حضرت صالح(ع) مأمور بود که به آن ها اعلام کند این شتر عجیب و خارق العاده را که نشانه ای از قدرت بی پایان خداست به حال خود رها کنندو دستور داد: کمترین آزاری به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب روز عظیم شما را فرا خواهد گرفت. البته قوم سرکشی که حاضر به بیداری فریب خوردگان نبودند و آگاهی مردم را مزاحم منافع خود می دانستند، توطئه از میان بردن ناقه را طرح کردند و سرانجام بر آن حمله نموده و با یک ضربه آن را از پای در آوردند و سپس از کرده خود نادم و پشیمان شدند، چرا که عذاب الهی را در چند قدمی خود احساس می کردند. چون طغیان گری آن ها از حد گذشت و عملاً نشان دادند که آماده پذیرش حق نیستند، اراده خدا بر این قرار گرفت که زمین رااز لوث وجودشان پاک کند و در این هنگام عذاب الهی آنها را فرو گرفت . نخست زلزله شدیدی سرزمین آن ها را تکان داد، هنگامی که از خواب بیدار شدند و بر سر زانو نشستند حادثه آن ها را مهلت نداد، صاعقه ای مرگ بار که با زلزله همراه بود دیوارها را بر سرشان فرود آورد و در همان حال جان خود را در وحشتی عجیب از دست دادند. و در این سرگذشت قوم صالح و آن همه پایمردی و تحمل این پیامبر بزرگ و آن منطق شیوا و نیز سرسختی و لجاجت و مخالفت آن سیهرویان با معجزه بیدارگر و سرنوشت شومی که به آن گرفتار شدند آیت و درس عبرتی است که اکثر آنان ایمان نیاوردند. آری هیچکس نمی تواند بر قدرت خدا چیره شود همان گونه که این قدرت عظیم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتی نسبت به دشمنان نیست که پروردگار عزیز و رحیم است.
و اینها هشدار و انذاری است برای جباران و ستمگران و گمراهان در هر عصر و زمان که مجازات الهی را از خود دور نبینند. عذابهایی همچون زمین لرزه، صاعقه، طوفان مرگ بار، آتش فشان، شکافتن زمین، باران سیل آسا که انسان های امروز در برابر آن به همان اندازه ناتوانند که انسان های گذشته بودند، چرا که انسان امروز با تمام قدرت و پیشرفت صنعتش هنوز در برابر طوفان و سیل و صاعقه و زمین لرزه سخت ضعیف و آسیب پذیر و بیچاره است. اینها همه به خــاطر آن است که هـدف از داستـانهــای قـرآن رشـد و تکـامـل انسانهاست، هدف نور و روشنایی در جانهاست و کنترل هوسهای سرکش و بالاخره مبارزه با ظلم و ستم و انحراف است.
آنچه مسلم است ذکر این داستان های مهم با روشن ترین نوع بیان آن بشارت و انذار را برای خوانندگان یادآور می شود و در این داستان اصحاب حجر نیز درس های عبرت آموزی نهفته است.
… و این سوره به نام «حِجر» که نام سرزمین قوم ثمود بوده است نام گذاری شده است.
برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید