ســوره قـارعـه (کـوبنـده)
این سوره تهدید به عذاب قیامت و بشارت به ثواب آن است ولى جانب تهدیدش بر بشارت مى چربد و به طور کلى از معاد و مقدمات آن سخن مى گوید و با تعبیراتى کوبنده و بیانى تکان دهنده و انذار و هشدارى صحیح و روشن سرانجام انسانها را به دو گروه تقسیم مى کند:
1 - گروهى که در میزان عدل الهى اعمالشان سنگین است و پاداششان زندگى رضایت بخشى در
جوار حق.
2 - گروهى که اعمالشان سبک و کم وزن و سرنوشتشان آتش داغ و سوزان جهنم .
نام این سوره یعنى «قارعه» از آیه اول آن گرفته شده است.«قارعه» از کلمه «قرع» و به معناى زدن بسیار سختى است که احتیاج دارد زننده به جائى اعتماد کند و این کلمه در عرف قرآن از اسماء قیامت است. و بعضى گفته اند بدین مناسبت قیامت را قارعه نامیده اند که دلها را بافَزَع شدیدش و دشمنان را با عذابش مى کوبد.
«این سوره تذکر به معاد و قیامت است، با یک نوع آهنگ هشداردهنده و انذارکننده. اول می فرماید: اَلْقارِعَةُ. با یک کلمه؛ یعنی جمله ای است که از نظر لفظی یک کلمه بیشتر ندارد: اَلْقارِعَةُ آن کوبنده. بعد در جمله بعد به صورت سؤال مطرح می شود: مَا اَلْقارِعَةُ آن کوبنده چیست؟ جمله سوم که آیه سوم است به منزله پاسخ به این سؤال است: وَ ما أَدْراکَ مَا اَلْقارِعَةُ چه می دانی تو که قارعه چیست! کأ نّه: نپرس؛ یعنی مسئله مهم تر از این است که به وصف و بیان دربیاید. در آیه سوم به چیستی قارعه کأ نّه جواب منفی می دهد. در آیه دوم به صورت سؤال مطرح فرمود که اینکه می گویی کوبنده، آن درهم کوبنده چیست؟ سؤال از چیستی است.
منطقیین می گویند پرسشهایی که انسان درباره اشیاء می کند، به مناسبت انواع مجهولاتی که درباره اشیاء دارد، مختلف است و انواعی را تشکیل می دهد. در علامتهای استفهامی که در هر زبانی از جمله زبان فارسی خود ما هست، یک وقت درباره یک شی ء سؤال می کنیم که «چیست؟ » ، یک وقت سؤال می کنیم «آیا هست؟ » یک وقت سؤال می کنیم «کدام یک؟ » یک وقت سؤال می کنیم «چرا؟ » به معنای «به چه علت؟»، یک وقت می گوییم «چرا؟ » به معنای «به چه دلیل؟ »، یک وقت می گوییم «کِی؟» زمانش را سؤال می کنیم، یک وقت می گوییم «کجا؟ » محلش را سؤال می کنیم، یک وقت می گوییم «برای چه؟ » غایت و هدف و فلسفه اش را سؤال می کنیم و یک وقت از صفتی از صفتهایش با «آیا» سؤال می کنیم: «آیا چنین است؟ آیا دارای این علامت است؟ دارای آن صفت است؟ ».
منطقیین می گویند در میان این سؤالها سه سؤال اساس همه سؤالها را تشکیل می دهد: یکی سؤال از چیستی، دیگر سؤال از چرایی و سوم سؤال آیایی. این که سؤالها این همه تنوع پیدا کرده و این همه الفاظ مختلف برای سؤال در زبانهای مختلف پیدا شده، کشف می کند از اینکه انسان انواع مجهولاتی درباره اشیاء و قهرا انواع نیازها برای دانستن پیدا می کند. یکی از آن نیازها که واقعا هم یک نیاز انسانی است یعنی انسان از آن جهت که یک موجود متعقل و متفکر است و یک موجودی که به یک اصطلاح دیگر «فیلسوف» است (یعنی می خواهد به حقایق اشیاء پی ببرد) آن سؤال را مطرح می کند و این علامتِ کمال عقلانیت و کمال انسانیت است، این است که سؤال می کند «چیست؟ »؛ از چیستی سؤال می کند.
همه چیز قابل تعریف نیست؛ یعنی خیلی چیزها را می شود با چیستی سؤال کرد و جواب شنید [اما برخی را نمی شود،] چون تعریف کردن یک نوع تحدید کردن و حدود یک شی ء را مشخص کردن است. اگر یک شی ء حدودش از مشخص کردن برای انسانها خارج باشد این سؤال جواب ندارد؛ به انسان می گویند از چیستی سؤال نکن؛ یعنی مافوق این است که بتوانیم برای تو حدود آن را مشخص کنیم.
قرآن، اول به صورت یک کلمه ای که به جای جمله می نشیند یکدفعه می گوید: اَلْقارِعَةُ کوبنده، آن کوبنده. اصلا این جور که طرح می کند برای این است که این سؤال را برانگیزد. وقتی یکمرتبه مطرح می شود: کوبنده، یا آن کوبنده، خود به خود این سؤال در اذهان مطرح می شود و خود وحی از طرف مردم مطرح می کند (خودش موضوع را مطرح می کند، خودش هم آن سؤالی را که بالفطره در مردم برمی انگیزد، از جانب فطرتهای عقلانی بشرها مطرح می کند): مَا اَلْقارِعَةُ*قارعه چیست؟ جواب می دهد: وَ ما أَدْراکَ مَا اَلْقارِعَةُ تو چه می دانی که قارعه چیست! یعنی برتر و بالاتر است از اینکه حدود آن را بشود برای شما مشخص کرد. یعنی اذهان بشر، افکار بشر، ظرفیت بشر کوچکتر از این است که بتوان حدود آن را برای بشر مشخص کرد.
بعد برای اینکه این سؤال بی جواب نمانده باشد و بشر به آن اندازه ای که می تواند، از راه آثارش پی ببرد که قارعه چیست، آثار و خصوصیاتی از آن کوبنده را- که اینجا مسلّم منظور خود قیامت است- ذکر می کند:
یَوْمَ یَکُونُ اَلنّاسُ کَالْفَراشِ اَلْمَبْثُوثِ. برای آن وقت، یک علامت برای شما از مردم می دهیم و یک علامت از کوهها به عنوان بزرگترین موجودهای روی زمین، اگر می خواهید بدانید اثر قارعه چیست. اما مردم، مانند پروانه های پراکنده ای هستند که گویی متوجه نیستند به کجا می روند، پرواز می کنند که فقط پرواز کرده باشند بدون آنکه هدفی داشته باشند.
اگر روی درختی از درختهای بزرگ مثل درخت ناروَن گنجشکهای زیادی لانه ساخته و در آن تخم یا بچه گذاشته باشند، اینها می آیند تمام این درخت را پُر می کنند. اگر کسی بیاید ناگهان هولی در آنجا ایجاد کند، مثلا سنگی پرتاب کند یا چوبی به این درخت بزند (مخصوصا اگر در شب این کار بشود) تمام این گنجشکها یکمرتبه جیک جیک کنان از این درخت جدا می شوند و بدون اینکه هدفی داشته باشند (چون نمی خواهند از آنجا دور شوند) دور این درخت، مرتب دور و نزدیک می شوند و پایین و بالا می روند؛ حرکتهایی بی هدف. در قیامت چنین وضعی برای برخی انسانها پیش می آید.
اَلْقارِعَةُ. این کلمه اول که به جای جمله است اعلام است: قارعه. جمله دوم که جمله استفهامیه است پرسشی است از طرف انسانها و فطرتهای انسانها از چیستی: قارعه مگر چیست؟ آیه سوم جواب این پرسش است که: این، تعریف شدنی و قابل تعریف کردن و اینکه حدودش را برای شما مشخص کنیم نیست. آیه چهارم و پنجم دو اثر از آثار قارعه را ذکر می کند یکی در مورد انسانها به عنوان نمونه، و دیگر در مورد کوهها از جمادات به عنوان نمونه». (مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 731)
به هر صورت از حقیقت «قارعه» با اینکه معلوم است که چیست اما به منظور بزرگ نشان دادن امر قیامت است و اینکه از 28 حرف الفباى گوینده و دو سوراخ گوش شنونده نمى توان به کُنه و عظمت قیامت پى برد و به طور کلى عالم ماده گنجایش حتى معرفى آنرا ندارد.
پس قیامت به تعبیر کلمه «قارعه» حادثه اى است کوبنده و چه حادثه اى کوبنده که حتى پیامبر اکرم(ص) هم نمى داند که حادثه کوبنده چیست؟ لذا در این سوره نیزبه دلیل اشاراتى که به روز قیامت و رستاخیز و مردن و زنده شدن عالم خلقت شده است به نام دیگرى از نامهاى قیامت یعنى «قارعه» به معنى کوبنده نامگذارى شده است.
برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید
::تاریخ : ۱۴بهمن ماه سال 1391 | ۷:۳۲ PM | توسط : علیرضا ماجدی نیا::