سوره إسراء [حرکت شبانه] (سفر شبانه)
این سوره به نام های دیگری نیز مشهور است مانند: «بنی اسراییل» به معنی فرزندان یعقوب و «سبحان» به معنی تسبیح و تنزیه و نام دیگر آن «اِسراء» به معنی سفر شبانه می باشد. اگر نام بنی اسراییل بر آن گذاشته شده به خاطر این است که بخش قابل ملاحظه ای در آغاز و پایان سوره پیرامون بنی اسراییل و فرازهایی از تاریخ پیامبران است که به عنوان درس های عبرتی برای همه نسل ها و انسان ها است و شاهدی برای مسائلی که ذکر گردیده است. و اگر نام سبحان برآن گذاشته شده به دلیل این است که این از نخستین کلمه سوره گرفته شده است.
مسلماً بیان تمامی آیات به این نتیجه ختم می گردد که بایستی خداوند متعال و قادر را ستایش کرد ولا غیر. از آیات و نشانه هایی که خداون در قرآن به انسان ها نشان می دهد تنها سپاس و حمد بندگان خود را می خواهد.
سبحان از ماده تسبیح و به معنای تنزیه است یعنی خدای را تنزیه می کنیم و تنزیه کردن مخصوص به این جهت که آن تنزیه و مبری ساختن خداوند از هر چیز دیگری است که لایق ساحت مقدسش نباشد. که از این رو بعضی نام این سوره را «سبحان» نهادند. اما نام دیگر این سوره «اسراء»می باشد که در حال حاضر نیز به همین نام خوانده می شود.
کلمـه «اسراء» و همچنین «سری» به معنـای سیر کردن در شب است. وقتی گفته می شود «سری و اسری» یعنی اینکه کسی در شب راه پیمود.
بنابراین مقصود از آن معراج پیامبر اکرم(ص) است که این سفر شبانه را در یک شب و مدت کوتاهی صورت گرفت که از مسجدالحرام به مسجد الاقصی (بیت المقدس) انجام شد.
این مقدمهای بر معراج پیامبر اکرم(ص) بوده است. این معراج با توضیحات و تفاصیلی که از آن در تفاسیر بیان گردیده، یعنی صعود به آسمانها و مشاهده آثار عظمت خدا در پهنه آسمان که این سیر زمینی و آسمانی با جسم و روح پیامبر اکرم(ص) نیز توأم بوده است به جهت این است که پاره ای از آیات و نشانه های خداوند به پیامبر(ص) نشان داده شودو اینکه این سیر در یک فاصله شبانه باشد. این از قدرت و سلطنت خداوندی است که نشان داده می شود که از این طریق نیز عظمت و کبریایی و آیات کبرای خـود را بـه پیامبـر (ص) بنمــایاند که البته پیامبـر اکــرم(ص) هــم می دانستند که او لایق چنین عنایت و مکرمتی هستند. مسلماً این چنین سیر و سفری آن هم در یک مدت کوتاهی که صورت گرفته در مقابل آن عظمت معنوی و نتایج حاصله آن حداقل در شرایط آن زمان از طریق عادی به هیچ وجه امکان پذیر نبوده است و جنبه اعجاز آمیز و کاملاً خارق العاده داشته است که غیر از آنچه که در معراج مشاهده شده است خود این عمل نیز از نشانه ها و اعجاز و عظمت خداوند است. از دیگر موارد مطرح شده در این سوره دلایل نبوت، معاد، مسأله کیفر، پاداش، آزادی و اراده و اختیار، مسائل حساب و کتاب در زندگی، حق شناسی، اسراف و تبذیر، بخل، فرزندکشی، زنا، خوردن مال یتیمان، کمفروشی، تکبر، خونریزی، خداشناسی، لجاجت در برابر حق، شخصیت انسان و برتری در برابر مخلوقات دیگر، تأثیر قرآن برای درمان هر گونه بیماری اخلاقی و اجتماعی، اعجاز قرآن، و بخشی از علیمات مختلف اجتماعی و نهایتاً فرازهایی از تاریخ پیامبران عنوان شده است.
اما عنوان «معراج پیامبر اکرم(ص)»با آن عظمت و کبریایی که در بر دارد به عنوان نگین این سوره خود را نشان می دهد.
جمله «اسری» نشان می دهد که این سفر ،شب هنگام واقع شد زیرا در لغت عرب به معنی سفر شبانه است در حالی که کلمه «سیر» به مسافرت در روز گفته می شود. کلمه «لیلاً» در عین اینکه تأکیدی است برای آنچه از جمله اسراء، فهمیده می شود این حقیقت را نیز بیان می کند که این سفر به طور کامل در یک شب واقع شد و مهم نیز همین است که فاصله میان مسجدالحرام و بیت المقدس که بیش از یک صد فرسخ است و در شرایط آن زمان می بایست روزها یا هفته ها به طول بیانجامد، تنها در یک شب رخ داد. و کلمه «عبد» نشان می دهد که این افتخار و اکرام به خاطر مقام عبودیت و بندگی پیامبر(ص) بود چرا که بالاترین مقام برای انسان است که بنده راستین خدا باشد، جز بر پیشگاه او جبین نسایدو در برابر فرمانی جز فرمان او تسلیم نگردد، هر کاری می کند برای خدا باشد و هر گام بر می دارد رضای او را بطلبد. همچنین تعبیر به «عبد» نشان مـی دهد که ایـن سفـر در بیداری واقع شده است و این سیر جسمانی بوده است نه روحانی. زیرا سیر روحانی معنی معقولی جز مسأله خواب یا حالتی شبیه به خواب ندارد، ولی کلمه عبد نشان می دهد که جسم و جان پیامبر(ص) در این سفر شرکت داشته منتهی کسانی که نتوانستند این اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند احتمال روحانی بودن را به عنوان توجیهی برای آن ذکر کرده اند در حالی که می دانیم اگر کسی به دیگری بگوید من فلان شخص را به فلان نقطه بردم، مفهومش این نیست که در عالم خواب یا خیال بوده یا تفکر اندیشه او به چنین سیری پرداختهاست. آغاز این سیر (که مقدمه ای بر مسألة معراج به آسمان ها بوده) مسجدالحرام در مکه و انتهای آن مسجد الاقصی در قدس بوده است. البته در اینکه پیغمبر(ص) از کنار خانه کعبه به این سیر پرداخت و یا در خانه یکی از بستگانش بود، (و از آنجا که به همه شهر مکه گاهی به عنوان احترام، مسجد الحرام گفته می شود) در میان مفسران گفتگو است ولی بدون شک ظاهر آنچه در این سوره آمده است این است که مبدأ سیر او مسجدالحرام بوده است. هدف از این سیر، مشاهده آیات عظمت الهی بوده، همانگونه که دنباله این سیر در آسمانها نیز به همین منظور انجام گرفتهاست تا روح پر عظمت پیامبر (ص) در پرتو مشاهده آن آیات بینات عظمت بیشتری یابد و آمادگی فزونتری برای هدایت انسان ها پیدا کند، نه آن گونه که کوته فکران می پندارند که پیامبر(ص) به معراج رفت تا خدا را ببیند به گمان اینکه خدا محلی در آسمان ها دارد!!. به هر حال پیامبر (ص) گر چه عظمت خدارا شناخته بود و از عظمت آفرینش او نیز آگاه بود ولی شنیدن کی بود مانند دیدن!! و لذا پیامبر(ص) در این سفر آیات بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد. بخشش این موهبت به پیامبر(ص) نیز بی حساب نبوده بلکه به خاطر شایستگی هایی بوده که بر اثر گفتار و کردارش پیدا شد و خداوند از آن به خویش آگاه بود. آیات عظمت خداوند آنقدر زیاد است که پیامبر(ص) با تمام عظمتش در این سفر پر عظمت تنها گوشه ای از آن را مشاهده کرده است. مشهور و معروف در میان دانشمندان اسلام این است که پیامبر(ص) به هنگامی که در مکه بود در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی در بیت المقدس به قدرت پروردگار آمد و از آنجا به آسمان ها صعود کرد و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مکه بازگشت. و نیز مشهور و معروف آن است که این سیر زمینی و آسمانی را با جسم و روح توأماً انجام داد ولی از آنجا که این یک موضوع فوق العاده شگرفی است جمعی به توجیه آن پرداخته و آن را معراج روحانی تفسیر کرده اند که چیزی شبیه یک خواب یا مکاشفه روحی خواهد بود، اما همانگونه که بیان شد این موضوع کاملاً با ظواهر آیات مخالف است چرا که ظاهر آیات به مسأله جسمانی بودن گواهی می دهد.
در تاریخ وقوع معراج در میان مورخان اسلامی اختلاف نظر است، بعضی آنرا در سال دهم بعثت شب بیست وهفتم ماه رجب دانسته و بعضی آن را در سال دوازدهم شب هفدهم ماه رمضان و بعضی آن را اوایل بعثت ذکر کرده اند ولی اختلاف در تاریخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نیست. ذکر این نکته نیز لازم است که این تنها مسلمین نیستند که عقیده به معراج دارند، این عقیده در میان پیروان ادیان دیگر هم کم و بیش وجود دارد از جمله در مورد حضرت عیسی(ع) به صورت سنگین تری دیده می شود چنانکه در انجیل مرقس باب 6، انجیل لوقا باب 24، و انجیل یوحنا باب 21 آورده شده است که: « عیسی (ع) پس از آنکه به دار آویخته و کشته و دفن شد از مردگان برخاست و چهل روز در میان مردم زندگی کرد سپس به آسمان ها صعود نمود(و به معراج همیشگی رفت).» علاوه بر این که مشهور میان دانشمندان اسلام ( اعم از شیعه و اهل تسنن) این است که این امر در بیداری صورت گرفته، ظاهر خود آیات قرآن در آغاز این سوره و همچنین در سوره نجم نیز وقوع این امر را در بیداری گواهی می دهد. تواریخ اسلام نیز گواهی صادقی بر این موضوع است ، زیرا در تاریخ میخوانیم هنگامی که پیامبر (ص) مسأله معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آن را انکار کردند و آن را بهانه ای برای کوبیدن پیامبر(ص) دانستند، این به خوبی گواهی می دهد که پیامبر هرگز مدعی خواب یا مکاشفه روحانی نبوده است. با توجه به مطالب ذکر شده این مسأله برای ما از جمله واضحات است که هدف از معراج این نبوده که پیامبر(ص) به دیدار خدا در آسمان ها بشتابد آنچنان که ساده لوحان پنداشته اند، بلکه هدف این بوده که روح بزرگ پیامبر(ص) اسرار عظمت خدارا در سراسر جهان هستی، مخصوصاً عالم بالا که مجموعه ای است از نشانههای عظمت او، مشاهده کند و باز هم درک و دیده تازهای برای هدایت و رهبری انسانها بیابد. چنانچه در روایت زیبایی از امام صادق(ع) در پاسخ سؤال از علت معراج نقل شده است که فرموند: « خداوند هرگز مکانی ندارد و زمان بر او جریان نمی گیرد، ولکن او می خواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر در میان آن ها احترام کند و نیز از شگفتی های عظمتش به پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت برای مردم بازگو کند». در گذشته بعضی از فلاسفه که معتقد به افلاک نه گاهنه بطلمیوسی پوست پیازی بودند مانع مهم معراج را از نظر علمی وجود همین افلاک و لزوم خرق و التیام در آنها می پنداشتند. ولی با فرو ریختن پایه های هیئت بطلمیوسی مسأله خِرَق و التیام به دست فراموشی سپرده شد اما با پیشرفتی که در هیئت جدید بوجود آمد مسائل تازه ای در زمینه معراج مطرح شده و سؤالاتی از این قبیل که: برای اقدام به یک سفر فضایی نخستین مانع نیروی جاذبه است که باید با وسائل فوق العاده برآن پیروز شد زیرا برای فرار از حوزه جاذبه زمین سرعتی لااقل معادل چهل هزار کیلومتر در ساعت لازم است.
1- 1-مانع دیگر فقدان هوا در فضای بیرون جو زمین است که بدون آن انسان نمی تواند زندگی کند.
2- 2-مانع سوم گرمای سوزان آفتاب و سرمای کشنده ای است که در قسمتی که آفتاب مستقیماً می تابد و قسمتی که نمیتابد وجود دارد.
3- 3-مانع چهارم اشعه های خطرناکی است که در ماوراء جو وجود دارد مانند اشعه کیهانی و اشعه ماوراءبنفش و اشعه ایکس، این پرتو ها هرگاه به مقدار کم به بدن انسان بتابد زیانی بر ارگانیسم بدن او ندارد ولی در بیرون جو زمین این پرتو ها فوق العاده زیاد است و کشنده و مرگبار اما برای ساکنان زمین وجود قشر هوای جو مانع از تابش آن هاست.
4- 4- مشکل بی وزنی است، گرچه انسان تدریجاً می تواند به بی وزنی عادت کند ولی برای ما ساکنان روی زمین اگر بی مقدمه به بیرون جو منتقل شویم و حالت بی وزنی دست دهد، تحمل آن بسیار مشکل یا غیر ممکن است.
5- 5- و سرانجام مشکل زمان است و از مهم ترین موانع است چرا که علوم روز می گوید سرعتی بالاتر از سیر نور نیست و اگر کسی بخواهد در سراسر آسمان ها سیر کند باید سرعتی بیش از سرعت سیر نور داشته باشد.
در برابر این سؤالات توجه به چند نکته لازم است:
1- 1 - ما میدانیم که با آن همه مشکلاتی که در سفر فضایی است بالاخره انسـان توانسته است با نیـروی علم بر آن پیـروز گردد و غیر از مشکل زمان همه مشکلات حل شده و مشکل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور است.
2- بدون شک مسأله معراج، جنبه عادی نداشته بلکه با استفاده از نیرو و قدرت بی پایان خداوند صورت گرفته است و همه معجزات انبیاء همین گونه است، به عبارت روشن تر معجزه باید عقلاً محال نباشد، و همین اندازه که عقلاً امکان پذیر بود بقیه با استمداداز قدرت خداوند حل شدنی است. هنگامی که بشر با پیشرفت علم توانایی پیدا کند که وسایلی بسازد سریع، آنچنان سریع که از حوزه جاذبه زمین بیرون رود، سفینههایی بسازد که مسأله اشعه های مرگبار بیرون جو را حل کند، لباسهایی بپوشد که او را در برابر سرما و گرمای فوق العاده حفظ نماید، با تمرین به بی وزنی عادت نماید،خلاصه جایی که انسان بتواند با استفده از نیروی محدودش این راه را طی کند آیا با استمداداز نیروی نا محدود الهی حل شدنی نیست؟ ما یقین داریم که خدا مرکب سریع السیری که متناسب این سفر فضایی بوده باشد در اختیار پیامبرش گذارده است و او را از نظر خطراتی که در این سفر وجود داشته زیر پوشش حمایت خود گرفته، این مرکب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ یا مرکب دیگر در هر حال مرکب مرموز و ناشناخته ای است از نظر ما!. از همه اینها گذشته فرضیه حداکثر سرعت که مطرح شد امروز در میان دانشمندان متزلزل شده هرچند اینشتاین در فرضیه معروف خودش به آن سخت معتقد بوده است. دانشمندان امروز میگویند امواج جاذبه بدون نیاز به زمان در آن واحد از یک سوی جهان به سوی دیگر منتقل میشود و اثر میگذارد و حتی این احتمال وجود دارد که حرکات مربوط به گستردگی جهان (میدانیم جهان در حال توسعه است و ستارهها و منظومهها به سرعت از هم دور می شوند) منظومههایی وجود دارند که باسرعتی بیش از سرعت سیر نور از مرکز جهان دور می شوند. کوتاه سخن این که مشکلاتی که گفته شد هیچکدام به صورت یک مانع عقلی در این راه نیست، مانعی که معراج را به صورت یک محال عقلی درآورد بلکه مشکلاتی است که با استفاده از وسایل و نیروی لازم قابل حل است. به هر حال مسأله معراج نه از نظر استدلالات عقلی غیر ممکن است و نه ازنظر موازین علم روز، و خارق العاده بودن آن را نیز همه قبول دارند، بنابراین هرگاه بادلیل قاطع، نقلی ثابت شود باید آن را پذیرفت.
پیامبر اکرم(ص) در عین اینکه دارای مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه چنان اوج گرفت که به مقام «شهود کامل» نائل گردید. یکی احتمالاً در آغاز بعثت بود و دیگری به هنگام معراج، آنچنان به خدا نزدیک شد و بر بساط قرب او گام گذاشت که بسیاری از فاصله ها و حجاب ها برچیده شد، مقامی که حتی جبرئیل امین، یعنی مقرب ترین فرشته الهی از وصول به آن عاجز بود. روشن است تعبیراتی مانند «فکان قاب قوسین او ادنی» همه به صورت کنایه و بیان شدت قرب است، و گرنه او با بندگانش فاصله مکانی ندارد تا با «قوس» و«زراع» سنجیده شود و نیز منظور از رؤیت در این مورد رؤیت با چشم نبوده بلکه همان شهود باطنی است. در باره ملاقات پروردگار که در آیات قرآن به عنوان یکی از مشخصات روز قیامت کراراً روی آن تکیه شده است اشاره به این است – برخلاف آنچه بعضی از کوته فکران پنداشته اند- ملاقات حسی و مشاهده مادی نیست ، بلکه یک نوع شهود باطنی است هر چند در مراحل پایین تر است و هرگز به مرحله شهود اولیاء و انبیاء نمیرسد تا چه رسد به مرحله شهود کامل پیامبر (ص) در لیله معراج.
بنابراین معراج یک واقعیت مسلم است. در میان دانشمندان اسلام در اصل مسأله معراج سخنی نیست ،چه اینکه هم آیات قرآن برآن گواهی می دهد و هم روایات متواتر. رسیدن پیامبر (ص) به شهود باطنی از یک سو و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمان ها با همین چشم ظاهری از سوی دیگر بوده است که این هم در آیات قرآن بة روشنی به آن اشاره شده است. و پیامبر(ص) در این مسیر به مسائل زیاد و مهمی از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیاءآگاهی یافت که در طول عمر مبارکش الهام بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا باشد. از آیات قرآن استفاده می شود که پیامبر(ص) در شب معراج از کنار بهشت گذشته و یا در آن وارد شده است. این بهشت خواه بهشت جاویدان و «جنه الخلد» باشد، آنچنان که جمعی از مفسران گفته اند، و یا بهشت برزخی باشد که ما اختیار کردیم، در هر صورت مسائل مهمی را از آینده انسان ها در این بهشت مشاهده فرمودند.
این امر نشان می دهد که یکی از اهداف مهم این سفر آسمانی استفده از نتایج عرفانی و تربیتی این مشاهدات پر بها بود، و تعبیر پر معنی قرآن «لقد راءی من آیات ربه الکبری» می تواند اشاره اجمالی و سربسته ای به همه این امور باشد. البته بهشت و دوزخی را که پیامبر (ص) در سفر معراج مشاهده کرد و کسانی را در آن متنعم یا معذب دید ، بهشت و دوزخ قیامت نبود بلکه بهشت و دوزخ برزخی بود زیرا طبق آیات قرآن بهشت و دوزخ رستاخیز بعد از قیام قیامت و فراغت ازحساب، نصیب نیکوکاران و بدکاران می شود. و سرانجام در این سفر پیامبر(ص) به هفتمین آسمان رسید. و در آنجا حجابهایی از نور مشاهده کرد. همانجا که «سدرالمنتهی» و «جنه الماوی» قرار داشت و پیامبر (ص) در آن جهان سراسر نور و روشنایی به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین او ادنی» رسید. و خداوند در این سفر او را مخاطب ساخته و دستورات بسیار مهم و سخنان فراوانی به او فرمود که مجموعه ای از آن امروز در روایات اسلامی به صورت «احادیث قدسی» برای ما به یادگار مانده. نکته قابل توجه اینکه طبق تصریح بسیاری از روایات، پیامبر (ص) درقسمت هایی از این سفر بزرگ علی(ع) را ناگهان در کنار خود مشاهده کرد، و تعبیراتی در این روایات دیده می شود که گواه عظمت فوق العاده مقام علی (ع) بعد از پیامبر اکرم(ص) است. با این همه روایات معراج جمله های پیچیده و اسرارآمیزی دارد که کشف محتوای آن آسان نیست و به اصطلاح جزو روایات متشابه است یعنی روایاتی که شرح آن را باید به خود معصومین (ع) واگذار کرد.(برای اطلاع بیشتر از روایات معراج به جلد 18 بحارالانوار از صفحه 282 تا 410 مراجعه شود.)
در اینجا این سؤال پیش می آید که چگونه این همه راهپیمایی طولانی و این حوادث عجیب و متنوع و این همه گفتگوهای طولانی و این همه مشاهده ها در یک شب یا کمتر از یک شب روی داد؟! با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن می شود، سفر معراج هرگز یک سفر عادی نبود که با معیارهای عادی سنجیده شود، نه اصل سفرعادی بود و نه مرکبش، نه مشاهداتش عادی بود و نه گفتکوهایش، نه مقیاس هایی که در آن به کار رفته همچون مقیاس های محدود و کوچک کره خاکی ماست و نه تشبیهاتی که در آن آمده بیانگر عظمت صحنه هایی است که پیامبر(ص) مشاهده کرد همه چیز به صورت خارق العاده و در مقیاس هایی خارج از مکان و زمانی که ما با آن آشنا هستیم و خو گرفتیم رخ داد. بنابراین جای تعجب نیست که این امور با مقیاس زمانی کره زمین ما در یک شب یا کمتر از یک شب واقع شده باشد. نکته جالب توجه دیگر در این سفر گفتگوی خداوند با پیامبرش است در شب معراج که در کتب حدیث روایتی از امیر مؤمنان علی (ع) از پیامبر اسلام (ص) در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانی است که گوشه ای از آن در اینجا آورده می شود ، مطالبی که نشان می دهد گفتگوها در آن شب تاریخی بر چه محوری بوده و چگونه همچون اوج آسمان ها اوج گرفته است. در شب معراج پیامبر (ص) از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «پروردگارا کدام عمل افضل است؟» خداوند متعال فرمود:«هیچ چیز نزد من برتر از توکّل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده ام نیست، ای محمد! آن ها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبّتم شامل حال آن ها است و کسانی که به خاطر من مهربانند و به خاطر من پیوند دوستی دارند آن ها را دوست دارم، و نیز محبّتم برای کسانی که توکّل بر من می کنند فرض لازم است، و برای محبّت من حدّ وحدود و مرز و نهایتی نیست.» و به این ترتیب گفت وگوها از محبّت شروع می شود، محبّتی بی انتها و گسترده و اصولاً عالم هستی بر همین محور دور می زند. در فراز دیگری آمده است: « ای محمّد ! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و رزق و برق را دوست دارند و هنگامی که غذای شیرین و دلپذیری به آن ها می دهند مغرور می شوند و همه چیز را به دست فراموشی می سپارند».
پیامبر (ص) در اینجا عرضه داشت: « پروردگارا مرا به عملی هدایت کن که موجب قرب به درگاه تواست». فرمود:« شب را روز و روز را شب قرار ده.» عرض کرد :«چگونه؟» فرمود:« چنان کن که خواب تو نماز باشد و هرگز شکم خود را کاملاً سیر مکن.» در فراز دیگری آمده است:« ای احمد! محبّت من محبّت فقیران و محرومان است، به آن ها نزدیک شو، در کنار مجالس آن ها قرار گیر، تامن به تو نزدیک شوم و ثروتمندان دنیا پرست را از خود دور ساز و از مجالس آن ها بر حذر باش».در فراز دیگری می فرماید:« ای احمد، زرق و برق دنیا و دنیا پرستان را مبغوض بشمر و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار.» عرض میکند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند؟» فرمود: «اهل دنیا کسانی هستند که زیاد میخورند و زیاد میخندند و میخوابند، و خشم میگیرند و کمتر خشنود میشوند، نه در برابر بدیها از کسی عذر میخواهند و نه اگر کسی از آن ها عذر طلبد، می پذیرند، در اطاعت خدا تنبل و در معاصی شجاعند، آرزوهای دور و دراز دارند و در حالی که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمی رسند و نفعشان برای مردم کم است، افرادی پرحرف، فاقد احساس مسئولیت و علاقه مند به خورد و خوراکند. اهل دنیا نه در نعمت شکر خدا به جا می آورند و نه در مصائب صبورند. خدمات فراوان در نظر آن ها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کاری که انجام نداده اند ستایش می کنند و چیزی را مطالبه میکنند که حق آن ها نیست. پیوسته از آرزوهای خود سخن می گویند و عیوب مردم را خاطرنشان می سازند و نیکیهای آن ها را پنهان!». عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیا پرستان غیر از این عیبی هم دارند؟» فرمود: «ای احمد! عیب آن ها این است که جهل و حماقت در آن ها فراوان است، برای استادی که از او علم آموخته اند تواضع نمی کنند و خود را عاقل می دانند اما در نزد آگاهان نادان و احمقند.» سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه میدهد: «آن ها مردمی با حیا هستند، جهل آن ها کم است، منافعشان بسیار، مردم از آن ها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است. پیوسته حسابگر اعمال خویشندو از همین جهت خود را به زحمت میافکنند، چشمهایشان به خواب میرود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان میگرید و قلبشان پیوسته به یاد خداست. هنگامی که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آن ها از ذاکران نوشته میشوند. در آغاز نعمتها حمد خدا می گویند و در پایان، شکر او را به جا میآورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آن ها مسرورند … مردم (غافل) در نزد آن ها مردگان، و خداوند نزد آن ها حی و قیوم و کریم است( همّتشان آنچنان عالی است که به غیر او نظر ندارند) …
مردم در عمر خود یکبار می میرند اما آن ها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا هر روز هفتاد بار می میرند(و حیات نوین میابند) … هنگامی که برای عبادت در برابر من می ایستند همچون بنیان مرصوص و سدی فولادیند و در دل آن ها توجهی به مخلوقات نیست. به عزت و جلالم سوگند که من آن ها را حیات و زندگی پاکیزه ای می بخشم و در پایان عمر خودم قبض روح آن ها می کنم و درهای آسمان را برای پرواز روح آن ها می گشایم، تمام حجاب ها را از برابر آن ها کنار می زنم و دستور می دهم بهشت خود را برای آن ها بیارایند! … ای احمد ! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامی که غذا و نوشیدنی تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منی …» و در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! آیا می دانی کدام زندگی گواراتر و پردوام تر است؟» عرض کرد: «خداوندا نه!» فرمود: « زندگی گوارا آن است که صاحب آن لحظه ای از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بی خبر نباشد و شب و روز رضای مرا بطلبد. اما زندگی باقی آن است که برای نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد و آخرت بزرگ، رضای مرا بر رضای خویشتن مقدم بشمرد و پیوسته خشنودی مرا بطلبد، حق مرا برزگ دارد و توجه به آگاهی من نسبت به خودش داشته باشد. در برابر هر گناه و معصیتی به یاد من بیفتد و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند ، شیطان و وساوس شیطان را مبغوض دارد و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد. هنگامی که چنین کند محبت خاصی در قلبش جای می دهم، آنچنانکه تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و همّ و غمّ و سخنش از مواهبی است که من به اهل محبّتم می بخشم! چشم و گوش قلب او را می گشایم تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد». و سرانجام این حدیث نورانی با این جمله بیدار کننده پایان می گیرد: « ای احمد! اگر بنده ای نماز تمام اهل آسمان ها و زمین را به جا آورد و روزه تمام اهل آسمان ها و زمین را انجام دهد همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخری) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگی زندگی کند) ولی در قلبش ذره ای دنیا پرستی یا ریاست طلبی یا عشق به زینت دنیا باشد در سرای جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبّتم را از قلب او بر می کنم ! سلام و رحمتم بر تو باد ، والحمدلله رب العالمین». این سخنان عرشی که روح انسان را با خود به اوج آسمان ها می برد و در معراج الهی سیر می دهد و به آستانه عشق و شهود می کشد تنها قسمتی از حدیث قدسی بود.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر(ص) در سخنانش برای ما بازگو کرده، اسرار و رموز و اشاراتی میان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق، وجذبه و وصال ردّ و بدل شده که نه گوشها توانایی شنیدن آن را دارد و نه افکار عادی قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر(ص) برای همیشه مکتوم مانده و جز خاصّانش از آن آگاه نشده اند.
… و این سوره به نام «اسراء» به معنی سفر شبانه نام گذاری شده است.
برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید