پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم ::::  A beam of the name of quran sura's

پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم :::: A beam of the name of quran sura's

آشنایی با نام، معانی و نام گذاری سوره های قرآن مجید :::: Familiar names, meanings and name of the Holy Quran Sura
پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم ::::  A beam of the name of quran sura's

پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم :::: A beam of the name of quran sura's

آشنایی با نام، معانی و نام گذاری سوره های قرآن مجید :::: Familiar names, meanings and name of the Holy Quran Sura

جن ۷۲

ســوره جِـنّ  [موجودى نامرئى با ویژگی هائى عجیب](از مخلوقات ناپیداى خداوند)

     این سوره چنانچه از نامش پیداست عمدتا درباره خلق ناپیدائى بنام «جن» سخن مى گوید.
سخن از ایمان آنها به پیامبر اسلام و خضوع در برابر قرآن مجید و ایمان واعتقاد آنها به معاد و وجود گروهى مومن و کافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل گفته شده است.

     در این سوره نیز بسیارى از مسائل و عقاید خرافى را در زمینه جن اصلاح نموده و بر آنها خط بطلان کشیده شده است. و در نهایت مسائلى پیرامون توحید و معاد و اسرار غیب آمده است.

     کلمه «جن» به معناى نوعى از مخلوقات خداست که از حواس ما مستور هستند و قرآن کریم وجود چنین موجوداتى را تصدیق کرده و در آن باره مطالبى بیان کرده:

اول : اینکه این نوع مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند.

دوم : اینکه این نوع مخلوق از جنس آتش خلق شده اند همچنانکه نوع بشر از جنس خاک خلق شده اند.

سوم : اینکه این نوع مخلوق مانند انسان زندگى و مرگ و قیامت دارند.

چهارم : اینکه این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و تولد و تکاثر دارند.

پنجم : اینکه این نوع مخلوق مانند بشر داراى شعور و اراده است و علاوه بر این کارهاى سریع واعمال شاقه را مى توانند انجام دهند که از نوع بشر ساخته نیست همچنانکه در آیات مربوط به قصص سلیمان (ع) جن مسخرآنجناب بودند ونیز در قصه‏شهر سباآمده است.

ششم : اینکه جن هم مانند انس مومن و کافر دارند بعضى صالح و بعضى دیگر فاسدند.

     البته آیات دیگرى نیز وجود دارد که به جنیان اشاره شده است . پس جنیان نیز ایمانشان به قرآن همان ایمان به خدائى است که قرآن را نازل کرده و در نتیجه رب ایشان هم همان خداست و ایمانشان به خداى تعالى ایمان توحیدى است یعنى احدى را ابدا شریک خدا نمى گیرند .وسخنان قرآن مجید در مورد این موجود ناپیدا مشخص مى کند که این مورد خالى از هر گونه خرافه و مسائل غیر علمى است و اصل مطلب کاملاً قابل قبول و هیچ دلیلى مبنى بر نفى آن وجود ندارد و بایستى آنرا پذیرفت.

     آنچه که در خصوص جن بعضا به اشتباه تداعى میشود که آنها موجودات عجیب و غریب ووحشتناکى هستند همگى موهومات و غیر واقعى است.

«کلمه ی جن چه لغتی است؟ خود لغتِ جن به معنی شی ءِ مستور است، یعنی شی ء نامرئی و پوشیده شده و غیرقابل رؤیت. جنین را که جنین می گویند به اعتبار این است که در شکم پنهان است و دیده نمی شود و محسوس نیست. باغ را که عرب «جنّت» می گوید به اعتبار کثرت درختهاست به طوری که این درختها فضا را می پوشاند؛ از آن جهت که درخت زیاد است و فضا را می پوشاند و فضایی که در اینجا وجود دارد دیده نمی شود، عرب به باغ جنّت می گوید. به سپر که در جنگها به کار برده می شود «جُنّه» می گویند، چون وسیله ای است که جنگجو خودش را در ورای آن مخفی می کند، آن را وسیله قرار می دهد، در جلو خودش قرار می دهد و خود را در پشت آن مخفی می کند، یعنی وسیله ی مخفی شدن.

قرآن موجوداتی را ذکر کرده است که از انسان مخفی هستند و آنها را «جن» نامیده است ولی در عین حال اینچنین نیست که هر موجود نامرئی و نامحسوسی از نظر قرآن جن نامیده بشود، برای اینکه ملائکه هم نامرئی و نامحسوسند ولی در عین حال قرآن به آنها کلمه ی «جن» را اطلاق نمی کند، کلمه ی «مَلَک» را اطلاق می کند؛ ما در اثر یک اشتباه- که ریشه ی آن افکاری است که در ایران قبل از اسلام وجود داشته است- معمولاً جن و ملک را در ردیف یکدیگر قرار می دهیم، کأ نّه دو تیپ نزدیک به یکدیگر هستند. در شعر محتشم هم هست: «جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند» یا در تعبیرات دیگر فارسی، شعرها و غیر آن، می گوییم دیو و ملک، یعنی به جای کلمه ی «جن» کلمه ی «دیو» را می آوریم. این درست نیست، چرا؟

یک فکر و اندیشه ای در ایران قبل از اسلام وجود داشته است که آنها قائل به دو نوع موجوداتی بودند که آن موجودها در عالم خلقت تأثیر و نوعی کارگزاری داشته اند یعنی تدبیر امور به آنها واگذار بوده است؛ از این دو نوع یک نوع را خیر می دانستند یعنی آنها را قدرتهای مرموز کارگزارِ در عالم که کارشان خیر رساندن به عالم است [می دانستند؛ ] گروه دیگر را هم از نظر قدرت و کارگزاری در ردیف آنها می شمردند ولی می گفتند اینها گروهی هستند که طبیعت و طینتشان بد کردن است، طبیعت و طینت آنها این است که شُرور را در عالم خلق کنند و بیافرینند. آنگاه مثلاً می گفتند باران را آن گروه نیک می آورند زلزله را آن گروه بد. بعد در آن بالای بالا چه خبر است؟ در برخی دوره ها اصلاً معتقد بودند که اساساً مبدأ عالم هم دوتاست، دو مبدأ داریم، دو خدا داریم: یک خدایی که خدای خیر است و جنودش همان فرشتگانی هستند که خیر می رسانند و یک خدای شر داریم که کارش شر رساندن است و جنود او نوع دیگرند که آنها را اگر فرشته نمی گفتند دیو می گفتند؛ دیوان هستند که شر به عالم می رسانند. پس فرشته و دیو هر دو کارگزار عالم بودند با این تفاوت که فرشته به عقیده ی آنها کارهای خیر عالم را از طرف خدای خیر تدبیر می کرد و دیو کارهای شر عالم را از طرف آن خدایی که در ذاتش شر رساندن است انجام می داد؛ و اگر گروه دیگر معتقد بودند به اینکه خدای اصلی یکی بیشتر نیست ولی می گفتند خدای اصلی دو موجود آفرید: یک موجود خیر و یک موجود شر، و آن موجود خیر است که جنودش هم خیرند و موجود شر جنودش شرند؛ یعنی هر دو مبدأ خیر و شر ریشه اش به یک خدای اصلی می رسد.

بعد که کلمه ی «مَلَک» و کلمه ی «جن» در قرآن آمد، در ترجمه های فارسی مَلَک را فرشته ترجمه کردند ولی به غلط کلمه ی دیو را به جای جن گذاشتند بدون توجه به اینکه جنّی که در قرآن آمده است با دیوی که در قدیم در ایران باستان بوده است از زمین تا آسمان متفاوت است. جنّی که در قرآن آمده موجودی است در ردیف انسان. در قرآن به فرشتگان مَلَک گفته شده. مَلَک از ماده ی مُلک به معنی قدرت است، یعنی موجوداتی که مظاهر قدرت پروردگار هستند، موجوداتی که قدرت خداوند عالم در عالم به وسیله ی آنها بروز و ظهور می کند، آنها واقعاً کارشان باذن اللّه کارگزاری عالم است، به آنهاست که می شود نسبت داد و گفت ملائکه ای هستند که علم را و وحی را به عالم می رسانند، ملائکه ای هستند که رزق را به عالم می رسانند، ملائکه ای هستند که قبض ارواح می کنند، ملائکه ای هستند که حیات به عالم می رسانند. قبض و بسط عالم به اذن پروردگار در دست آنهاست. آن که متصرف در کار عالم است. باران، سیل و زلزله، سلامت و بیماری، همه علی السویّه به اذن پروردگار به وسیله ی آن موجوداتی انجام می گیرد که نام آنها مَلَک است و لفظ «ملک» مفهوم قدرت را می فهماند.

و اما آن موجودی که قرآن او را «جن» می نامد آیا کاری از قبیل کارهای ملائکه- چه کاری که برای بشر خیر شمرده شود و چه کاری که برای بشر زیان شمرده شود- انجام می دهد؟ مثلاً جن در آمدن سیل یا زلزله نقشی دارد؟ ابداً. اصلاً در این ردیفها نیست. در قرآن هیچ جا شما نمی بینید جن و ملک با یکدیگر ردیف شده باشند؛ جن با اِنس ردیف می شود نه با مَلَک؛ این در ادبیات ماست که جن و ملک، دیو و فرشته در کنار یکدیگر قرار می گیرند، در قرآن هرگز.

همین طور که خدا حیات را در یک ماده ی خاکی خلق کرده- که هنوز هم جزو معماهای بزرگ عالَم علم است و حل نشده که اولِ حیات چگونه و به چه شکل بود ولی مسلّم است که حیات در روی زمین از خاک پیدا شده- قرآن می گوید که یک حیات دیگری هم در عالم پیدا شده است ولی آن حیات دیگر از آتش به وجود آمده نه از خاک. این یک امر تجربی نیست که بگوییم بیایید به ما نشان بدهید. قرآن می گوید چنین چیزی وجود دارد. درست یک جاندار، یک موجود ذی حیات به وجود آمده است از همین آتش معمولی، همین عنصری که الآن ما به نام آتش در این عالم می شناسیم. عنصر آتش رسیده به جایی که تبدیل به یک موجود زنده شده است. حالا چگونه است ما نمی دانیم، ولی هست.

اینها به دلیل اینکه عنصر و مبدأ اوّلی شان در خلقت با انسان متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. در بعضی قسمتها، در آنچه که فضیلت و کمال واقعی است، از انسان پایین ترند یعنی دون انسان اند؛ و بعضی چیزها را از انسان بیشتر دارند که آنها کمال واقعی شمرده نمی شود. آنچه اینها در آن از انسان پایین ترند این است که در مراحل ایمانی و معنوی [مانند انسان نیستند. ] البته مانند انسانْ مؤمن دارند غیرمؤمن دارند؛ حتی مشرک و کافر دارند، منکر خدا دارند، منکر انبیا دارند، مؤمن واقعی هم دارند. ولی افراد اینها در ایمان، آن مراتبی را که افراد بشر طی می کنند طی نمی کنند که مثلاً به مقام پیغمبری برسند. در این جهت تابع بشر هستند یعنی پیغمبرهای بشر هادی و راهنمای آنها هستند نه اینکه از خود پیغمبری داشته باشند.

و اما به دلیل اینکه عنصر اوّلی که اینها از آن آفریده شده اند با عنصر خاک متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. یکی همان مسأله ی غیرمرئی بودن است؛ یعنی وجود دارد، مانند یک جسم هم وجود دارد ولی یک جسم غیرمرئی. دیگر مسأله ی سرعت است. در آنها حرکت وجود دارد ولی حرکت را به یک سرعتی انجام می دهند که برای بشر غیرقابل تصور است. در یک «آن» می توانند اینجا باشند و در «آن» بعد در دورترین کرات عالم.

فلاسفه ی قدیم اینچنین فکر می کردند که هرچه جسم است قابل احساس و دیدن است و هرچه قابل دیدن نیست جسم نیست و به اصطلاح می گفتند مجرد از جسمانیت است. آنگاه مجبور بودند اینچنین بگویند که جن به دلیل اینکه دیده نمی شود پس باید بگوییم جسم نیست ولی خودشان به اشکال برخورد می کردند، می گفتند با برداشتهای قرآن جور در نمی آید چون قرآن می گوید که انسان را از گِل آفریدیم و جن یا جان را مِنْ نارِ اَلسَّمُومِ [حجر / 27].

بدیهی است که آتش جسم است و از جسم آفریده شده. این بود که این مسأله به صورت یک مشکل باقی ماند. یا خیلی افرادْ اینها را به صورت یک موجودهای سمبلیک می دانستند، یعنی فکر می کردند قرآن با این تعبیرات نخواسته بگوید یک موجود واقعی به نام جن هست بلکه اینها را سمبل یک امور دیگر قرار داده است.

ولی علم امروز مسائلی طرح کرده است که بعد از طرح این مسائل، برای ما هیچ ضرورتی ندارد که دنبال این تعبیر و توجیه ها بیاییم و بگوییم که جن مجرد و نامحسوس است و اساساً جسم نیست. علمای امروز به این مسأله رسیده اند که ما یک نوع جسم نداریم. علمای قدیم می گفتند یک نوع جسم بیشتر وجود ندارد و آن جسم سه بعدی است، مثل این میز که سه بعد دارد: طول، عرض، عمق. آیا ممکن است یک موجود دو بعدی، جوهر دو بعدی یعنی جسم دو بعدی داشته باشیم؟ فرض نمی کردند. جسم یک بعدی چطور؟ باز هم فرض نمی کردند. جسم چهار بعدی چطور؟ باز هم فرض نمی شد مگر در بُعد زمانی که فقط ملاصدرا فرض کرد.

پنج بعدی و شش بعدی چطور؟ اکنون تا چهارده بعد جلو رفته اند، می گویند ممکن است اجسامی وجود داشته باشد که اجسام باشند و سه بعدی نباشند. اگر سه بعدی نباشد، دو بعدی یا چهاربعدی باشد تمام احکامش فرق می کند.

مثلاً الآن این دیوار در اینجا هست، اگر در هم بسته باشد امکان ندارد ما از این دیوار عبور کنیم چون ما یک موجود سه بعدی هستیم، این دیوار هم یک واقعیت سه بعدی است؛ نمی تواند یک واقعیت سه بعدی از یک واقعیت سه بعدی دیگر عبور کند. اما اینها معتقدند اگر یک جسمِ دو بعدی باشد از این دیوار عبور می کند بدون اینکه دیوار شکافته شود. ما جسم سه بعدی هستیم و فقط موجودهای سه بعدی را می بینیم؛ یعنی در همین فضایی که الآن هستیم، در همین کوچه و خیابان ممکن است انواع موجودهایی باشند که با ابعاد دیگری غیر از سه بعد موجودند ولی ما چون سه بعدی هستیم و فقط سه بعدی ها را می توانیم ببینیم آنها را نمی توانیم ببینیم، اما آنها واقعیت دارند.

حتی می بینید کم کم این مسائل مطرح شده است که بعضی آثار در روی زمین وجود دارد که هنوز نتوانسته اند توجیه کنند که این آثار کِی و چگونه به وجود آمده است؛ مثل اهرام مصر [این را من به صورت یک احتمال و فرضیه ی بعضی افراد عرض می کنم نه اینکه بگویید قطعاً قضیه ازهمین قبیل است.]- که من متأسفانه ندیده ام و فقط شنیده ام- و مثل [آثار موجود در] بعلبک و خیلی جاهای دیگر از عجایب عالم و بالخصوص اهرام مصر که یک صنعتی است آنقدر عجیب و خارق العاده که شاید تنها بشر امروز با تکنیک امروز بتواند چنین صنعتی را به وجود بیاورد. مثل اینکه یک ارتفاعی بسازند پنجاه متر، بعد جسمی به وزن پنجاه تن یا بیشتر را روی آن قرار دهند. فقط تکنیک امروز قادر است چنین کاری را بکند. در چندین هزارسال پیش که بشر دوره ی توحش را طی می کرد این قضایا چگونه رخ داده؟ این یک معماست.

بهترین دلیل برای ما خود قرآن است. همین قدر که قرآن گفت [جن ] موجودی [است ] که ماده ی حیاتی او آتش است، و موجودی است زنده و دارای مرگ و حیات و بعث و حشر، و موجودی است مکلّف مانند انسان، و موجودی است که مانند انسان افراد مؤمن و افراد غیر مؤمن دارد، و موجودی است که زن و مرد دارد توالد و تناسل دارد ولی دیده نمی شود، برای ما کافی است چون قرآن گفته است. ولی افرادی که به نظرشان کمی عجیب می آید و حس و محسوسی هستند، می گویند مگر آدم چیزی را که به چشم خودش ندیده می تواند قبول کند؟

خیلی حماقت است که انسان بگوید من فقط هرچه را به چشمم می بینم وجودش را قبول دارم، هرچه را ندیدم چون من نمی بینم پس وجود ندارد. خیلی حرف عجیبی است! الآن ما دارای چند حس هستیم؟ پنج حس [چند حس دیگر هم گفته اند؛ آنها هم حسهایی است که خودمان می دانیم حسهایی وجود دارد منتهاگفته اند نوعش جداست.]: حس باصره (دیدن) ، شامّه (بوییدن) ، لامسه (لمس کردن) ، سامعه (شنیدن) ، ذائقه (چشیدن) . اگر ما به جای پنج حس از اول چهار حس می داشتیم، لامسه و ذائقه و شامّه و سامعه داشتیم باصره نمی داشتیم، قضاوت ما درباره ی عالم چه بود؟ می گفتیم عالم همین مجموع شنیدنیها و بوییدنیها و چشیدنیها و بساویدنیها یعنی لمس کردنی هاست. اصلاً آیا می توانستیم فرض کنیم که دیدنیهایی مثل رنگ و شکل هم در عالم واقعیتی دارد؟ امکان نداشت. ما پنج حس داریم. این پنج حس پنج روزنه است در وجود ما که ما با این پنج روزنه با پنج بخش از عالم ارتباط داریم؛ از کجا [معلوم چنین نباشد که ] اگر به جای پنج روزنه پنجاه روزنه (پنجاه حس) در وجود ما برقرار کرده بودند، چهل و پنج نوع موجودات دیگر پیدا می کردیم مثل این پنج نوعی که تا حالا پیدا کرده ایم؟

اینکه کسی بگوید چون من فلان چیز را به چشم خودم نمی بینم وجود ندارد، جز حماقت چیزی نیست. تازه مَلَک و همچنین جن ممکن است هرکدام انواع زیادی داشته باشند. شاید هزار نوع جن وجود داشته باشد، یعنی هزار نوع موجودهایی که ما آنها را فقط به نام جن و پوشیده می شناسیم. شاید آنها خودشان هزار نوع «پوشیده» باشند؛ یعنی اگر ما یک حس داشته باشیم و یک نوع آنها را درک کنیم 999 نوع دیگرش را درک نکنیم چون 999 حس دیگر باید داشته باشیم تا آنها را درک کنیم.

اینها را که عرض کردم برای این است که به این مطلب توجه داشته باشیم که این حرف لااقل در امروز دیگر نباید مطرح باشد که هر چیزی باید جسم باشد و هر جسمی باید دیدنی باشد، پس هرچه دیدنی نیست جسم نیست و هرچه جسم نیست چیز نیست و وجود ندارد پس هرچه دیدنی نیست وجود ندارد؛ جن که دیدنی نیست پس وجود ندارد! اولاً هرچیزی جسم نیست؛ اجسام، بخشی از عالم هستی را تشکیل می دهند. تازه هر جسمی برای بشر دیدنی نیست. برای بشر جسمهای سه بعدی، آنهم در یک حد معینی، دیدنی است؛ جسم هم اگر از یک حد معین کوچکتر باشد بشر آن را نمی بیند. میکروبها جسمند ولی بشر آنها را نمی بیند مگر با چشم مسلّح.

بنابراین ما نمی توانیم بهانه ای، نه تنها برای انکار بلکه برای شبهه نیز، داشته باشیم. جنها موجوداتی هستند جاندار شبیه جانداری انسان. نمی گویم جان اند مثل ملک. ملک را باید گفت فقط جان است، یعنی جاندار نیست، جسم نیست که جان داشته باشد؛ ولی جن مانند انسان جاندار است، جسم جاندار است.

مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّاسِ  را دو جور تفسیر کرده اند. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّاسِ. `مَلِکِ اَلنّاسِ. `إِلهِ اَلنّاسِ. `مِنْ شَرِّ اَلْوَسْواسِ اَلْخَنّاسِ. `اَلَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ اَلنّاسِ. `مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّاسِ [ناس / 1-6]. از شر وسواسهای خنّاس (وسواسها یعنی وسوسه گرها؛ خنّاس یعنی آن وسوسه گری که می آید وسوسه می کند، بعد می رود پنهان می شود، دومرتبه ظاهر می شود و باز پنهان می شود) که در سینه ها و دلهای مردم وسوسه می کنند، از جن و از مردم. «مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّاسِ *» عطف بیانِ چیست؟ می گویند عطف بیان به همان وسواس خنّاس است؛ یعنی ما دو جور وسوسه گر داریم، یک وسوسه گر پنهان و یک وسوسه گر آشکار. وسوسه گر آشکار انسانهای وسوسه گر هستند که اینها شیاطین الانس اند.

قرآن بعضی از انسانها را شیطان می نامد: شَیاطِینَ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ [انعام / 112] شیطانهای انسی و شیطانهای جنّی. شیطان یک معنای اعمی است که به هر وسوسه گری حتی به انسان شیطان گفته می شود.

قرآن می فرماید که جن اولاً قبل از انسان در روی زمین پیدا شده، چون در تعبیر قرآن آمده است: وَ اَلْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ اَلسَّمُومِ [حجر / 27] یعنی خلقت اینها قبل از خلقت انسان در عالم بوده است. دیگر اینکه برای اینها ذکور و اناث و توالد و تناسل هست که از خود قرآن اجمالاً این مطلب فهمیده می شود. سوم اینکه برای اینها مؤمن و غیرمؤمن هست، که از آیات بعد مطلب کاملاً فهمیده می شود. و دیگر اینکه اینها پایین تر از انس و تابع انس هستند یعنی مقامات و کمالات معنوی که برای انس (انسان) پیدا می شود برای جن در آن حد پیدا نمی شود؛ آنها محکومند که تابع انس و تابع پیغمبران باشند.»[مجموعه آثار شهید مطهری . ج26،تفسیر سوره جن]

بنابراین با توجه به بیان مسائل مهم پیرامون موجودى بنام جن که از مخلوقات خداوند متعال هستند این سوره بنام «جن» نامگذارى شده است. 

                                      

                                      برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد