پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم ::::  A beam of the name of quran sura's

پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم :::: A beam of the name of quran sura's

آشنایی با نام، معانی و نام گذاری سوره های قرآن مجید :::: Familiar names, meanings and name of the Holy Quran Sura
پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم ::::  A beam of the name of quran sura's

پـرتویـی از نام سوره های قرآن کریـم :::: A beam of the name of quran sura's

آشنایی با نام، معانی و نام گذاری سوره های قرآن مجید :::: Familiar names, meanings and name of the Holy Quran Sura

کافرون۱۰۹

ســوره کـافـرون [کافرها] (منکران حق)

     این سوره از لحن آن مشخص است که در زمانى که نازل شده است مسلمانان در اقلیت و کفار در اکثریت بوده اند و پیغمبر اکرم (ص) از ناحیه آنها سخت در فشار بوده و اصرار داشتند که ایشان را به سازش با شرک بکشانند. پیامبر دست رد به سینه آنها مى زند و آنها را به کلى مأیوس مى کند بدون آنکه بخواهد با آنها درگیر شود.

     این سرمشقى است براى همه مسلمانان که در هیچ شرایطى در اساس دین و اسلام با دشمنان سازش نکنند و هر وقت چنین اتفاقى از ناحیه آنها صورت گیرد کاملاً آنها را مأیوس کنند.

«چرا این سوره را سوره «کافرون» می گویند؟ برای اینکه این سوره خطاب به عده ای است که قرآن آنها را تحت عنوان «الکافرون» یاد کرده، و به همین مناسبت این سوره را سوره «جَحد» نیز می گویند چون جحد یعنی انکار، و کفر هم حقیقتش انکار و عناد است.

     این سوره درباره گروهى از سران مشرکان قریش نازل شده مانند: ولید بن مغیره و عاص بن وائل و حارث بن قیس و ...

رسالت پیغمبر اکرم از همان خانواده خودشان شروع شد که خدیجه از میان زنان و علی علیه السلام از میان مردان، اولین افرادی بودند که گرویدند و بعد هم افراد دیگری به صورت تک تک اطلاع و گرایش پیدا می کردند. تا یک مدت محدودی پیغمبر اکرم مأموریت پیدا نکرده بود که دعوت خودش را علنی کند. پس از آن، اول از عشیره خود یعنی از فامیل خود شروع کرد که فامیل خودش از بنی هاشم را که در میان آنها ابولهب هم بود جمع کرد و در جلسه اول ابولهب جلسه را بهم زد و قبل از آنکه پیغمبر اکرم سخنی اظهار کنند جلسه بهم خورد. بار دوم پیغمبر اکرم جلسه را تشکیل دادند و پیام خودشان را اعلام کردند. به این ترتیب تبلیغ و دعوت عمومی شروع شد و آیه کریمه فرمود: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ (حجر/94) یعنی مأموریت و رسالت خودت را ظاهر کن.

در ابتدا کفار قریش به مطلب چندان اهمیت نمی دادند یعنی نمی دانستند که این کار آنچنان بزرگ خواهد شد. ولی پس از مدتی دیدند که این امر به صورت یک خطر برای آنها درآمده برای اینکه از داخل اجتماع خودشان دارد کسب نیرو می کند یعنی افرادی از مرد و زن تک تک دارند به این دعوت جواب مثبت می دهند و هر کسی هم که جواب مثبت داد آنچنان داغ و با حرارت می شود که به هیچ شکلی نمی شود او را برگرداند. یکوقت خبر می شدند پسر فلانی [به اردوی اسلام ] رفت، برادر فلانی رفت، غلام فلانی رفت، فلانی خودش رفت. هر کسی هم که می رفت آنچنان محکم و با ثبات می رفت که دیگر بر نمی گشت. قریش با آن همه جبروت و عظمت خودشان واقعا احساس خطر کردند، دیدند این یک وضع عجیبی است و کاری نمی توان کرد.

قبل از آنکه داستان هجرت رخ بدهد- و داستان هجرت پس از آن بود که دیگر تمام راههای صلح و سازش از نظر قریش و هم واقعا بسته شده بود- آنها خودشان از راههای دیگری پیش آمدند. یکی از آن راهها راه تطمیع بود. چون می دانستند که ابوطالب رئیس بنی هاشم و حامی پیغمبر است و پیغمبر اکرم برای او احترام زیاد قائل است، رفتند نزد ابوطالب و گفتند خودت دوستانه این پسر برادرت را بخواه و با او صحبت کن، هرچه که می خواهد ما به او می دهیم دست از این راه و روش و مسلک و دعوتش بردارد. پول و ثروت هر چه می خواهد در اختیارش قرار می دهیم و اگر بخواهد، ما او را به عنوان پادشاه خودمان در مکه اختیار می کنیم. زیباترین دختران قریش هر کدام را که او می خواهد در اختیارش قرار می دهیم، از این حرفهای خودش دست بردارد.

وقتی که ابوطالب حضرت رسول را خواست و حضرت رفتند و ابوطالب پیغام قریش را به ایشان عرض کرد، حضرت آن جمله معروف را فرمود که: به خدا قسم اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم قرار بدهند من دست از دعوت خودم برنمی دارم. ابوطالب حسابی جا خورد و گفت: پسر برادر! پس مطمئن باش که من هم حامی تو هستم. این راه به انصراف رسول اکرم منتهی  نشد و این نقشه نگرفت.

راه دیگری که قریش آمدند به پیغمبر اکرم پیشنهاد کردند، نوعی صلح و سازش بود اما بر این اساس که گفتند بیا یک کار دیگر می کنیم و آن اینکه نه، تنها خدای تو و نه تنها خدایان ما، بلکه کار را به اشتراک تقسیم می کنیم. این اختلاف را از میان برداریم به این نحو که تو و اتباعت یک دین داشته باشید، ما دین دیگر؛ چون می دیدند هر چه که زمان بگذرد به نفع دین اسلام است. گفتند دوره و نوبت می گذاریم.» (مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 800)  آنها گفتند: اى محمد تو بیا از آئین ما پیروى کن ما نیز از آئین تو پیروى مى کنیم و تو را در امتیازات خود شریک مى سازیم. یکسال تو خدایان مارا عبادت کن و سال دیگر ما خداى تو را عبادت مى کنیم.

     پیغمبر فرمودند، پناه بر خدا که من چیزى را همتاى او قرار دهم. گفتند: لااقل بعضى از خدایان ما را لمس کن و از آنها تبرک بجوى ما تصدیق تو مى کنیم وخداى ترا مى پرستیم.

پیامبر فرمودند: من منتظر فرمان پروردگارم هستم. در این هنگام سوره کافرون نازل گردید و وقتى پیامبر آنرا خواندکاملاً مأیوس شدند و حضرت و یارانش را آزار دادند.

پیغمبر اکرم (ص)در مجمع قریش و در حضور عموم با صراحت تمام و با تعبیر بسیار کوبنده، به همان کسانی که این پیشنهاد را داده بودند، از طرف خدا این طور اعلام کرد: قُلْ یا أَیُّهَا اَلْکافِرُونَ. یعنی این دیگر از زبان تو نیست، از زبان من بگو؛ ای پیامبر برو به اینها بگو «ای کافران! ». خودِ «ای کافران! » فحش بود. آنها هم خوششان نمی آمد که «کافران» نامیده شوند. در مفهوم «کافر» انکار حقیقت خوابیده است؛ اصلا «کافر» یعنی کسی که انکار می کند چیزی را که می فهمد حقیقت است. بگو ای کافران و ای منکران حقیقت! و در واقع: ای دشمنان حقیقت! من از طرف خدا به شما اعلام می کنم که پیشنهاد شما بکلی مردود و مطرود است.

     لذا ظاهر خطاب این سوره به یک طبقه معهود و معین از کفار بوده و نه تمامى کفار، و پیامبر نیز مأمور بوده است که از دین آنان بیزارى جوید و خطاب به آنان کند که شما هم از پذیرفتن دین من امتناع مى ورزید با اینکه مى بینیم امروزه و در جهان پس از چهارده قرن گذشت ایام میلیونها کافر به دین اسلام درآمدند. پس خطاب این سوره به طبقه معینى از کفار است. آن کسانی که مخاطب این آیه بودند سران قریش بودند و هرگز هم ایمان نیاوردند و همانها بودند که در بدر و احد و غیر اینها کشته شدند و از بین رفتند.

     بنابراین با توجه به اینکه محتواى این سوره در خصوص کفار و کافران بوده که قصد سازشکارى و مداهله با پیامبر را داشتند و اهمیت موضوع این سوره بنام «کافرون» به معناى منکران حق نامگذارى شده است.

                                

                          برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید  

 

::تاریخ :  ۲۱ بهمن ماه سال 1391 | ۱۰:۱1 AM| توسط : علیرضا ماجدی نیا::

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد