ســوره هُـمـَزَه [طعنه زن] (عیـب جـو)
در این سوره از کسانى سخن مى گوید که تمام همّ خود را متوجه جمع مال کرده و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مى کنند و سپس نسبت به کسانى که دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مى نگرند و آنها را به باد استهزاء مى گیرند و در پى آن از مردم عیبهائى مى گیرند که در آنها نیست.
کلمه «هُمَزَه» به معناى کسى است که بدون جهت بسیار به دیگران طعنه مى زند و عیب جوئى و خورده گیریهائى مى کند که در واقع عیب نیست و در واقع اصل ماده کلمه به معناى شکستن است .
جمعى از مفسرین گفته اند که این سوره درباره «ولیدبن مغیره» نازل شده است که پشت سر پیغمبر اکرم (ص) غیبت مى کرد و در پیش رو طعنه و استهزاء مى نمود.
و بعضى دیگر آنرا درباره افرادى دیگر از سران شرک و دشمنان کینه توز و سرشناس اسلام مانند: اخنس بن شریق و امیة بن خلف و عاص بن وائل دانسته اند.
به هر صورت که باشد عمومیت مفهوم آن شکسته نمى شود و بلکه شامل تمام کسانى است که داراى این صفاتند.
«در این سوره با یک لحن بسیار شدید و کوبنده ای یک عیب اخلاقی بزرگ مورد نکوهش قرار گرفته است در حالی که ریشه آن عیب بزرگ هم- که غالبا ریشه اش همین است- ارائه داده شده و آنگاه مجازات آن در عالم آخرت که از سنخ خود این عمل ناشایسته است ذکر شده است. آن عیب و آن خلق بد چیزی است که در اینجا با تعبیر هَمْز و لَمْز بیان شده است. «هُمَزَه» و «لُمَزَه» به اصطلاح ادبی صیغه مبالغه است. «همزه» یعنی افراد کثیر الهمز و «لمزه» یعنی افراد کثیر اللمز. «هَمْز» و «لَمْز» دو معنی نزدیک به یکدیگر دارد و این طور معانی گاهی با هم یکی می شوند که هر دو مؤکِّد یکدیگرند.
به طور کلی عیب جویی و عیب گیری و عَیّابی (به تعبیری که در حدیث وارد شده است) یک خلق بسیار بدی در انسان است و علامت انحراف و ناسلامتی شدید روان انسان است. البته این با آنچه که به نام «انتقاد» در اصطلاح امروز یا «تذکر» در اصطلاح اسلامی آمده است، اشتباه نشود. مقصود از «عیّابی» چیست؟ انسان به موجب همان استعدادهای خاص انسانی یک انحرافات و بیماریهای خاص خود هم پیدا می کند. یکی از آن بیماریها این است که انسان گاهی از رنج دیگران لذت می برد. هیچ وقت انسان سالم نباید این طور باشد که از رنج یک انسان دیگر لذت ببرد و حداکثر این است که نسبت به رنج دیگران بی تفاوت باشد و الاّ حالت طبیعی و فطری و حالت سلامتیِ اول، این است که انسان از رنج دیگران رنج ببرد. ولی گاهی این بیماری در انسان پیدا می شود که از رنج دادن و رنج بردن مردم لذت می برد. مثلا از این که کسی را کتک بزند و دیگری کتک بخورد لذت می برد. امروز به این بیماری «سادیسم» می گویند. این خود دو گونه است: بعضی، از رنج جسمانی دیگران لذت می برند. غالبا افرادی که به ظلم کردن و جنایت وارد کردن به مردم عادت می کنند کم کم حالتی پیدا می کنند که گویی اگر مدتی گذشته باشد و او کسی را شلاق نزده باشد، به کسی سیلی نزده باشد، کسی را زیر لگد خودش نینداخته باشد احساس نوعی ناراحتی و کمبود می کند (مثل یک آدم مبتلا به سیگار که مدتی نکشیده، خمیازه می کشد) ، در حال خُمار است که کسی را پیدا کند، بهانه هم باشد یا نباشد، یک کتکی به او بزند تا خودش از کتک زدن به دیگران حال بیاید.
ولی از این بالاتر، بیماریِ رنج روحی دادن به مردم است. بعضی این بیماری را دارند که از رنج جسمانی دادن به مردم لذت می برند و بعضی از رنج روحی دادن به مردم؛ یعنی اینکه کاری بکند که دل یک کسی را آتش بزند، به شکلی مردم را اذیت روحی کند، مثلا آبرو و حیثیت کسی را به هر شکل ممکن ببرد.
عیّابی که در اسلام به شدت مذمّت شده است این است که انسان چنین حالتی داشته باشد که خوشش می آید که برای مردم عیب بتراشد یا عیبی هم اگر دارند مرتب آن را بازگو کند و کاری بکند که شخصیت دیگران را در هم بشکند و خرد کند. این البته به شکلهای مختلف است. گاهی انسان با زبانش و با لفظ و کلام [این کار را انجام می دهد. ] غیبت کردن چنین چیزی است. آدم با لفظ و کلامش، با غیبت کردن، تهمت زدن، فحش دادن، هجویّه ساختن (مثل یک عده شعرایی که اساسا هنرشان در هجو کردن است) دیگری را آزار می دهد. این، عیّابیِ با لفظ است.
ولی عیّابی، عیب گیری کردن و عیب جویی کردن از مردم، منحصر به این نیست. گاهی انسان با عمل، حیثیت کسی را می برد، روح کسی را آتش می زند. مثلا تقلیدش را درمی آورد، با چشم یا ابرو یا لبش کسی را مسخره می کند. و بعضی اساسا خوششان می آید و لذت می برند از اینکه مردم را به اصطلاح سوژه عیب جویی و عیّابی خودشان قرار بدهند.
قرآن مکرر این مسئله عیّابی را مطرح کرده، با تعبیرهای مختلف، گاهی با همین لفظ «هَمْز» یا «لَمْز» و گاهی با لفظ «غیبت» : وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً [حجرات/12]، یا با الفاظ دیگر. یا در سوره قلم می فرماید: وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ تا آنجا که می فرماید:
هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ [قلم/10 و 11]: این همّازها، این عیب جوها، این عیّابها؛ اینها که لذت می برند و کارشان این است که از این و آن عیب گیری کنند. یا در آیه دیگر می فرماید: وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ [حجرات/11]ای مسلمانان خودتان را لمز نکنید.
حال آیا «همز» و «لمز» با یکدیگر تفاوت دارند؟ اینها ممکن است در اصل با یکدیگر تفاوت داشته باشند ولی خیال می کنم بعدها در اثر استعمالات زیاد، در مورد یکدیگر استعمال می شوند به گونه ای که تأکید یکدیگرند و هر دو شامل معنی دیگری هستند. شاید در اصل این طور بوده که «همز» عبارت بوده از عیب جویی پشتِ سر و «لمز» عبارت بوده از عیب جویی پیش رو. یا «همز» عبارت بوده از عیب جوییِ با لفظ و زبان، و «لمز» عبارت بوده از عیب جوییِ با عمل. ولی اهل لغت تردید دارند که حالا چنین مرزی میان ایندو وجود داشته باشد. پس در واقع همز هم شامل هر نوع عیب گیری می شود و لمز هم شامل هر نوع عیب گیری می شود و این دو لفظ فقط مفید تأکید است.
مخصوصا عیب گیریِ با عمل، شاید بیشتر ناراحت کننده است. انسانها از این که پشت سرشان حرف بزنند شاید آن اندازه ناراحت نمی شوند که ببینند یک کسی در عمل دارد [رفتار یا گفتار او را] تقلید می کند، یک نوع مخصوصی بازی در می آورد برای اینکه مردم را بخنداند؛ چون مسئله تئاتر و بازی، در نفوسْ بیشتر اثر می گذارد از این که حرفی بشنوند.
در مدینه مردی بود که همین کار را می کرد و مردم را می خنداند. مثلا وقتی که یک کسی در کوچه یا خیابان می رفت این پشت سرش راه می افتاد و تقلید او را در می آورد، مردم می خندیدند.
حضرت رسول او را نصیحت کردند، فرمودند این کار را نکن. بعد حضرت به او فرمود: هر کسی که اینچنین باشد خدای متعال او را در قیامت با گردنی بسیار باریک و کلّه ای بزرگ به اندازه کوه احد محشور می کند. گفت: یا رسولَ اللّه پس روز مسخره در آوردن آنجاست، آنجا دیگر من خوب می توانم بازی در بیاورم. می گویند حضرت رسول تبسمی کردند. از جمله کسانی که حضرت رسول را خندانده اند همین مرد بوده.
این عمل- یعنی با گوشه چشم و گوشه ابرو چیزی گفتن و اشاره کردن، ولو به صورت مسخره هم نباشد- به طور کلی عمل سبکی است. اساسا آدمهای با وقار و سنگین با اشاره گوشه چشم و گوشه ابرو و مانند آن کاری نمی کنند.
البته هیچ کس نیست که مبرّا از عمل عیب جویی باشد که در عمرش یا به لفظ یا به عمل از کسی عیب جویی نکرده باشد؛ اگر کسی چنین باشد معصوم است. ولی اینجا آیه قرآن کسانی را می گوید که این عمل برای اینها یک خلق و خو شده، یعنی اینهایی که اصلا کارشان عیب گیری و عیب جویی و بدگویی از مردم و ریختن آبروی مردم و شکستن شخصیت مردم است و عیّابند. مخصوصا در معنی «همز» گفته اند اصل لغت «همز» به معنی شکستن است، و این عمل را از آن جهت «همز» می گویند که روح و شخصیت مردم را می شکند. پس در واقع معنی آیه این است: وای به حال این مردمی که از طریق عیب جویی شخصیت افراد را خرد می کنند و می شکنند.
پس این همز و لمز، این عادت بدِ عیّابی و بدگویی کردن از مردم، از نظر قرآن چه عیب بزرگی است! واقعا هم وقتی انسان دقت کند می بیند این یک بیماری عجیبی است. انسان چقدر باید بیمار باشد که از رنج دادن مردم لذت ببرد؟ ! چون لذت بردن، تغذیه است ولی تغذیه روح. آدم از هر چیزی که لذت می برد (البته لذتهای روحی) روحش دارد تغذیه می کند، یعنی درست مانند غذایی جذب روحش می شود. آدمی که غیبت می کند و از غیبت کردنِ خودش لذت می برد، همین آزار رساندنها درست مثل غذا خوردن که جذب بدن می شود جذب روح می شود منتها فرقش این است که بدن از یک طرف تحلیل می برد از طرف دیگر جذب می کند ولی روح دیگر چیزی را تحلیل نمی برد، مرتب جذب می کند. انسان چقدر باید بدبخت و بیچاره باشد که از آزار رساندن به مردم، از بردن آبروی مردم، از شکستن حیثیت و شخصیت مردم لذت ببرد و تغذیه کند!» (مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 775)
پس هر گونه عیب جوئى و غیبت و طعن و استهزاء به وسیله زبان - علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل معناى «همزه و لمزه» مى دانند. و از آنجا که اصولاً آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است و هر کارى که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگى است لذا اگر شخصى این چنین صفتى را دارا باشد قرآن او را ذلیل ترین مردم مى داند.
لذا با توجه به اهمیت موضوع و نتایج آموزنده اخلاقى و رفتارى آن این سوره بنام «هُمَزَه» به معنى عیب جوئى نام نهاده شده است.
برای ارائه نظرات خود اینجا را کلیک کنید
::تاریخ : ۱۷ بهمن ماه سال 1391 | ۷:۲۹ PM | توسط : علیرضا ماجدی نیا::